غزلیات

محمدحسین شهریار

نسخه متنی -صفحه : 161/ 71
نمايش فراداده

ستاره ى صبح

  • چو آفتاب به شمشير شعله برخيزد عروس خاورى از پرده برنيامده چرخ بجز زمرد رخشنده ى ستاره ى صبح شب فراق چه پرويزنى بود گردون به جان شكوفه ى صبح وصال را نازم متاع دلبرى و حال دل سپردن نيست تو شهريار به بخت و نصيب شو تسليم تو شهريار به بخت و نصيب شو تسليم
  • سپاه شب به هزيمت چو دود بگريزد همه جواهر انجم به پاى او ريزد كه طوق سازد و بر طاق نصرت آويزد كه ماهتاب بجز گرد غم نمي بيزد كه غنچه ى دل ازو بشكفد به نام ايزد وگرنه پير از عاشقى نپرهيزد كه مرد راه به بخت و نصيب نستيزد كه مرد راه به بخت و نصيب نستيزد