غزلیات

محمدحسین شهریار

نسخه متنی -صفحه : 161/ 84
نمايش فراداده

آشيان عنقا

  • زين همرهان همراز من تنها توئى تنها بيا يارب كه از دريا دلى خود گوهر يكتا شوى ما ره به كوى عافيت دانيم و منزلگاه انس اى ماه كنعانى ترا ياران به چاه افكنده اند مفتون خويشم كردى از حالى كه آن شب داشتى شرط هوادارى ما شيدائى و شوريدگيست در كار ما پروائى از طعن بدانديشان مكن كنجى است ما را فارغ از شور و شر دنياى دون گر شهريارى خواهى و اقليم جان از خاكيان گر شهريارى خواهى و اقليم جان از خاكيان
  • باشد كه در كام صدف گوهر شوى يكتا بيا اى اشك چشم آسمان در دامن دريا بيا اى در تكاپوى طلب گم كرده ره با ما بيا در رشته ى پيوند ما چنگى زن و بالا بيا بار دگر آن حال را كردى اگر پيدا بيا گر يار ما خواهى شدن شوريده و شيدا بيا پروانه گو در محفل اين شمع بي پروا بيا اينجا چو فارغ گشتى از شور و شر دنيا بيا چون قاف دامن باز چين، زير پر عنقا بيا چون قاف دامن باز چين، زير پر عنقا بيا