آشيان عنقا
-
زين همرهان همراز من تنها توئى تنها بيا
يارب كه از دريا دلى خود گوهر يكتا شوى
ما ره به كوى عافيت دانيم و منزلگاه انس
اى ماه كنعانى ترا ياران به چاه افكنده اند
مفتون خويشم كردى از حالى كه آن شب داشتى
شرط هوادارى ما شيدائى و شوريدگيست
در كار ما پروائى از طعن بدانديشان مكن
كنجى است ما را فارغ از شور و شر دنياى دون گر شهريارى خواهى و اقليم جان از خاكيان
گر شهريارى خواهى و اقليم جان از خاكيان
-
باشد كه در كام صدف گوهر شوى يكتا بيا
اى اشك چشم آسمان در دامن دريا بيا
اى در تكاپوى طلب گم كرده ره با ما بيا
در رشته ى پيوند ما چنگى زن و بالا بيا
بار دگر آن حال را كردى اگر پيدا بيا
گر يار ما خواهى شدن شوريده و شيدا بيا
پروانه گو در محفل اين شمع بي پروا بيا
اينجا چو فارغ گشتى از شور و شر دنيا بيا چون قاف دامن باز چين، زير پر عنقا بيا
چون قاف دامن باز چين، زير پر عنقا بيا