غزلیات

محمدحسین شهریار

نسخه متنی -صفحه : 161/ 98
نمايش فراداده

اشك شوق

  • دير آمدى كه دست ز دامن ندارمت تا شويمت از آن گل عارض غبار راه عمرى دلم به سينه فشردى در انتظار اين سان كه دارمت چو ليمان نهان ز خلق داغ فراق بين كه طربنامه ى وصال چند است نرخ بوسه به شهر شما كه من دستى كه در فراق تو ميكوفتم به سر اى غم كه حق صحبت ديرينه داشتى روزى كه رفتى از بر بالين شهريار روزى كه رفتى از بر بالين شهريار
  • جان مژده داده ام كه چوجان در برارمت ابرى شدم ز شوق كه اشگى ببارمت تا دركشم به سينه و در بر فشارمت ترسم بميرم و به رقيبان گذارمت اى لاله رخ به خون جگر مي نگارمت عمرى است كز دو ديده گهر مي شمارمت باور نداشتم كه به گردن درآرمت بارى چو مي روى به خدا مي سپارمت گفتم كه ناله اى كنم و بر سر آرمت گفتم كه ناله اى كنم و بر سر آرمت