غزلیات
سیف الدین محمد فرغانی
نسخه متنی -صفحه : 124/ 20
نمايش فراداده
-
در سمن با آن طراوت حسن اين رخسار نيست
ژاله بر برگ سمن همچون عرق بر روى او
دوش گفتم از لبش جانم به كام دل رسد
اى به شيرينى ز شكر در جهان معروف تر
چون تو روزى مرهم وصلى نهى بر جان من
بر دل تنگم اگر كوهى نهى كاهى بود
تا درآيد اندرو غمهاى تو هر سو در است
مستى و ديوانگى از چون منى نبود عجب
گر همه جان است اندر وى نباشد زندگى
در سخن هر لفظ كاندر وى نباشد نام تو
هر كه عاشق نيست از وصلت نيابد بهره اى
سيف فرغانى چو روى دوست ديدى ناله كن چون مدد از غير نبود صبر كن تا حل شود
چون مدد از غير نبود صبر كن تا حل شود
-
در شكر با آن حلاوت ذوق اين گفتار نيست
لاله در صحن چمن مانند آن رخسار نيست
چون كنم؟ او خفته و بخت رهى بيدار نيست
شهد با چندان حلاوت چون تو شيرين كار نيست
گر به تيغ هجر مجروحم كنى آزار نيست
كنچه جز هجر تو باشد بر دل من بار نيست
خانه ى دل را كه جز نقش تو بر ديوار نيست
كز شراب عشق تو در من رگى هشيار نيست
چون كسى را دل ز درد عشق تو بيمار نيست
صورتش گر جان بود آن لفظ معني دار نيست
هر كه او نبود بهشتى لايق ديدار نيست
عندليبى و تو را جز روى او گلزار نيست اى كه گفتى هيچ مشكل چون فراق يار نيست
اى كه گفتى هيچ مشكل چون فراق يار نيست