گندم و گیلاس

منوچهر آتشی

نسخه متنی -صفحه : 67/ 2
نمايش فراداده

دوره گرد

دهان سرگرداني در کوچه ها

خورشيد مي فروشد و پندار

در خوشه هاي انگور و آلوي آبدار

و مشت خاکي مي گيرد

که بوي تلخ باران

و بوي دست مشتاقي

در آن رسوب کرده باشد

دهان سرگرداني

در کوچه هايمان

مي گردد پنهان

و راز جار مي زند

سبزاي هندوانه

شايد ضريح خون شهيدي باشد از بن تاريخ

که راز رازناک کشتارش را تا امروز

مکتوم داشته اند

و مشت خاکي

آي و مشت خاکي مي گيرم

از گلداني گمنام که بوي مرگ بوي دروغ

در آن رسوب نکرده باشد