گندم و گیلاس

منوچهر آتشی

نسخه متنی -صفحه : 67/ 15
نمايش فراداده

بامداد

گنجشکان که غلغله آغازند

و تذروان به بيشه در آيند

پريان به رودسار گريزند

نيمه ديده نشده رويا

خود را ميان سايه و رنگ هاي گريزان جا مي زند

که به رودخانه گريزد

قطاري گذشته است به سرعت

و دست جداي عروسکي

ميان علف هاي حاشيه ريل

بازمانده به دنبالش

گنجشکان که غلغله آغازند

روياها به رودسار گريزند

و شاعر

سيگار آخريش را

روشن کند

به جرقه نخستين مصراع