گندم و گیلاس

منوچهر آتشی

نسخه متنی -صفحه : 67/ 52
نمايش فراداده

آمده ايم عاشق شويم

پذيره شدن دانه اي سرگشته

تا مرواريدي آفريده شود

به خون دلي

سينه اي به شکيبايي صدف مي طلبد

جگر هزار توي سرخگل مي خواهد

که خدنگ شبنمي به چله نشاند

و تا گلوي تفتيده آفتاب

پرتاب کند

هشدار

نطفه نهنگ است عشق نه کرمينه وزغي

و لمحه اي تلاطم طغيانش را

دلي به هيبت دريا مي طلبد

هشدار ! روزگار

آمده ايم عاشق شويم