گندم و گیلاس

منوچهر آتشی

نسخه متنی -صفحه : 67/ 62
نمايش فراداده

اکنون که تابستان در گذر است

اکنون که تابستان در گذر است

زير چنار روبروي خانه ات

سايه

چگونه تنک مي شود

و انتظار

چگونه رنگ مي بازد ؟

در نهر پاي چنار ها

سنگي بينداز و ببين

چگونه صدا مي کند

واژه اي که از گلويي برنيامده ميميرد ؟

پس

شاخه ارغواني پرتاب کن

تا بي صدا به پرواز در آيد و بر موج ها سوار شود

پندار

که به دوردست ها خواهد رفت

و جايي

کنار درختي به سحال خواهد افتاد

که مرد خسته نوميدي

برکنده گز کهني تکيه داده

به شاخه ارغواني مي انديشد

که هرگز

به سويش پرتاب نشد

اکنون که تابستان درگذر است

زير چنار جلو خانه ات

سياه

چگونه سبک مي شود

تا چون چکاو کمرنگي

پروا کند

بي آنکه ديده باشيش؟

و عاشق

چگونه فراموش مي شود

بي آنکه ارغواني از بوسه

دريافت کرده باشد

از آب يا خيال ؟