مـحـدث نـورى ثـقـةالاسلام كلينى را متهم ساخته , مى گويد: و آن ـ يعنى عقيده تحريف ـ مذهب كـلينى است چون اخبار فراوانى در باب حجت و در روضه كافى نقل كرده كه دلالتشان بر تحريف صـريـح است و آن روايات را رد يا تاويل نكرده .
همچنان كه شارح وافيه نيز از عنوان باب انه لميجمع القران كله ا ادئمةللّه استنباطكرده چون شيوه كلينى معمولا اين است كه عنوان باب ها را مى پذيرد ((187)) .بـه نـظـر مـا بيشتر رواياتى كه به آن اشاره كرده , مرحوم كلينى تنها آنها را نقل نموده بدون آن كه درسـتـى آنـهـا را پـذيرفته باشد و علامه مجلسى در شرح كافى به ضعف اسناد بيشتر آنها تصريح كـرده اسـت .
از ايـن گـذشـته اصولا آن روايات دلالتى بر تحريف ـحتى بطور اشاره ـ ندارد, بلكه معانى ديگرى دارد كه به تفصيل درباره آن سخن خواهيم گفت .اكـنـون يكى از مهمترين دستاويزهاى آنان را يادآور مى شويم تا نمونه جاويد و روشنى باشد براى بـقـيه موارد و روشن گردد كه قائلان به تحريف چگونه فريب ظاهر عبارتها را خورده و در حقيقت مسائل تدبر نكرده اند.
كلينى در كتاب حجت اصول كافى بابى گشوده با عنوان باب انه لميجمع القرآن كله الا الائمةللّه وانهم يـعـلـمـونـ عـلـمه كله ((188)) , در اين باب بيان مى شود كه قرآن را هيچ كس جز امامان للّه جمع نكرده است و آنان به همه قرآن , علم و آشنايى كامل دارند.
مـنـظـور از جـمـع آورى همه قرآن در عبارت دوم ـكه به منزله تفسير جمله اول است ـ به خوبى بـازگـو شده , يعنى علم و آگاهى به همه قرآن , ظاهر و باطنش [مخصوص آنهاست ] و دليل اين تفسير همان شش روايتى است كه زير عنوان مزبور آورده و علامه مجلسى مى نويسد: سند روايت دوم تـا پـنـجم ضعيف و سند روايت اول مورد اختلاف و سند روايت ششم خوب و همانند صحيح است ((189)) .
در حديث اول مى خوانيم : ما ادعى احد من الناس انه جمع القران كله كما انزل ا كذاب , وما جمعه وحفظه كما نزله الله تعالى ا عـلـيـبـنـ ابـى طـالـب والائمة من بعده ـصلواتالله عليهمـ, هيچ كس از مردم ادعا نمى كند قرآن را ـهـمـان طـور كـه نـازل شـده ـ جمع نموده مگر دروغگو .و قرآن را ـهمان گونه كه خداوند نازل فـرموده ـ جز على بن ابى طالب و پيشوايان بعد از او جمع آورى و حفظ نكرده اند .
جمله جمع القرآن كله كما انزل اشاره به مصحف حضرت على (ع) است , چراكه همه قرآن را به ترتيب نزول , تدوين كرده و دربـردارنـده تـنزيل و تاويل قرآن بود ((190)) و آن مصحف را فرزندان او پيشوايان معصوم للّه به ارث مـى بردند و ـهمان طور كه كلبى گفته ـ اگر به دست مى آمد دانشهاى فراوانى در آن يافت مى شد.
مـى بـيـنـيد وجود اين مصحف [با آن ويژگيها] ارتباطى با مساله افزايش و كاستى در متن قرآن ندارد.در حـديث دوم مى خوانيم : كسى نمى تواند ادعاكند كه همه قرآن , ظاهر و باطنش نزد اوست مگر جانشينان [پيامبر (ص)].
حديث سوم چنين است : از جمله دانشهايى كه به ما ارزانى شده تفسير قرآن و احكام آن است .در حـديث چهارم امام صادق (ع) مى فرمايد: من به كتاب خدا از اول تا آخرش آن چنان آگاهى دارم كه گويا قرآن در كف دستم قراردارد.
در حديث پنجم مى گويد: دانش همه كتاب ـبه خدا سوگندـ نزد ماست .و در حديث ششم در تفسير ومن عنده علمالكتاب ((191)) مى فرمايد: ما را قصد نموده است .اين حديثها بيش از اين دلالت ندارند كه علم به همه كتاب , يعنى علم به ظاهر و باطن آن فقط در اختيار اهل بيت است , چراكه اهل خانه از اندوخته هاى درون خانه آگاهترند زيرا وقتى پيامبر خدا (ص) شـهـر دانـش بود ـبه اجماع مسلمانان ـ آنان دروازه هاى آن شهر باشكوهند كه ديگران را به آن جا رهنمون مى شوند.