گفتهاند كسى مىآيد كه رحمت را به عدالت ميان قطرههاى باران تقسيم مىكند و به دست هر مظلومى عصاى موسى مىسپارد تا حق خويش بستاند؛
گفتهاند كه او خاطرات تلخ اسارتها را ناگفته مىداند كه او در همه اين سالهاى تنهايى و مقاومت با ما بوده است؛ كه او گرسنگى اردوگاه موصل و تكريت را چشيده است؛ كه او زخم كابلهاى خاردار دشمن را هم به تن خريده است، كه همه شهيدانمان سر به دامان او سردار شدند؛ كه مفقودانمان در بهشت آباد او ماندگار شدند؛ كه همه اين مدت تلخ جدايى، او براىمان غصه مىخورده است؛ كه او شب حمله، كنار كرخه براىمان دعا مىكرده است.(1)
اى نور يزدان! اى مهر تابان! اى فروغ بىپايان! اى خورشيد هميشه فروزان!
اى پرچم نجات در آغوش! اى چشمهسارِ عاطفه را نوش! اى غايب ناگشته فراموش!
اى هركجا فساد، تو هادم! اى هركجا نظام، تو ناظم! اى هركجا قيام، تو قائم!
اى همه غمها را تو پايان! اى همه دردها را تو درمان! اى همه نابسامانىها را تو سامان!
هجر جانكاهت به درازا كشيد، چشمها فرو خفتند، جز چشمان شيداى شيفتگان، كه در شب يلداى غيبت، طلوع خورشيد جهان آراى تو را مىجويند، اى خورشيد فروزان هستى،
دريا طوفانى شد، زورقها همه در هم شكستند، جز زورق سرخ چشم به راهان، كه بر فراز امواج فتنهها كرانه رهايىبخش تو را مىطلبند، اى ساحل آرام بخش نجات!
(1). عليرضا عسكرى.