صبحترين خواب يوسفان
سلام بر تو كه راه خانه دوست را مىدانى. سلام بر سلامهاى تو، سلام بر گريههاى تو در دشتهاى زرد غيبت، سلام بر تو كه وعده خدايى، موعود زمانى، شكوه زمينى.ستارگان تمام شدهاند، ديگر ستارهاى براى شمردن نمانده است. شب را سرِ بيدارى نيست و روز بهانه آمدن ندارد. جمعهها، چه دلگير روزهايى است! هفتهها چه انباشته ايامِ خالى از لطفى است!سال شمار عمر ما، به دست باد ورق مىخورد، برگ از گل مىهراسد و باد از ابر، اما من سخن گفتن با تو را از عندليبان باغ آموختم، همان مرغانى كه هميشه گل را ميان جنگل شاخهها گم مىكنند.اى صبحترين خواب يوسفان! با چشم اين همه يعقوب چه خواهى كرد؟ تبار ابراهيم در گذر از آتش انتظارند! هرلحظه فرجنامه ظهور مىخوانند و دمساز با عاشقانند.(2)غرق در چشمان هاشمى
گفتهاند كسى مىآيد كه در نگاه نخست، همه در عمق چشمان هاشمىاش غرق مىشويم و به حبل المتين يك تار موى سياه او دل مىبنديم كه به يك تبسمش همه انتظارمان سر مىرود؛گفتهاند كسى مىآيد كه زيباتر از آسمان است و مهربانتر از ابر؛(1). سيد مهدى شجاعى.(2). رضا بابايى.