حكايت شنيدنى - سپیده امید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سپیده امید - نسخه متنی

سید حسین اسحاقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

را گرفت و او را كنار كشيد و گفت: عمو كنار برو، من بايد بر پدرم نماز بخوانم.

جعفر در حالى كه قيافه‏اش دگرگون شده بود، كنار رفت. آن كودك بر پيكر مطهر امام نماز گزارد و به اين ترتيب، تلاش بىفايده جعفر براى امام شدن خنثى شد.(1)

حكايت شنيدنى

يكى از خدام حضرت رضا (عليه السلام) مىگويد:

براى كشيدن دندان نزد دكتر رفتم، دكتر گفت: غده‏اى هم كنار زبان شماست كه بايد جراحى شود. من موافقت كردم. اما پس از عمل جراحى لال شدم و قدرت حرف زدن را از دست دادم. ناگزير همه چيز را روى كاغذ مىنوشتم و به اين وسيله با ديگران ارتباط برقرار مىكردم. هرچه به پزشك مراجعه كردم درمان نپذيرفت و فايده‏اى نبخشيد. دكترها مىگفتند: عصب گويايى شما صدمه ديده است.

ناراحتى و بيمارى به من فشار آورد. ناچار براى معالجه عازم تهران شدم. در تهران روزى خدمت آقاى علوى رسيدم. ايشان فرمودند: راهنمايى من به تو اين است كه چهل شب چهارشنبه به مسجد جمكران بروى، اگر شفايى هست آن‏جاست.

تصميم جدّى گرفتم، هرهفته از مشهد بليت هواپيما تهيه مىكردم، شب‏هاى سه‏شنبه تهران مىآمدم و شب چهارشنبه، به مسجد جمكران مشرّف مىشدم. در هفته سى و هشتم بعد از نماز به مسجد رفتم و صلوات مىفرستادم كه ناگهان حالت خاصى به من دست داد. ديدم همه جا نورباران شد و آقايى وارد شد. مردم هم پشت سر ايشان بودند و مىگفتند: حضرت

(1). فاطمه صالح مدرسه‏اى، منتظر تا صبح فردا، ص 91.

/ 180