بيا كه بى تو... - سپیده امید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سپیده امید - نسخه متنی

سید حسین اسحاقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از سرِ ناچارى در حيرتى تام، از جاى بر مىخيزند و همگان در اضطرابى سخت مىمانند تا دريابند آنها را چه رسيده است.

ديرى نمىپايد كه صدايى ديگر همه را به خود مىآورد. نغمه‏اى گوشنواز:

من آن بقيت خدايم، دليلى از سوى او و خليفه‏اى در ميان بندگان، آمده‏ام، آگاه باشيد كه اين آمدن، شما را بهترين بشارت است. كاش نيك دريابيدش، انقلابى بزرگ آسمان و زمين را در بر مىگيرد و حيرت آنى زمينيان را رها نمىسازد و آنان كه شنيدن نغمه دل انگيزش را انتظار مىكشند. اى ياران برجسته و اى هم رازان و هم رزمان من! اى همه كسانى كه خدايتان شما را براى يارى من برگزيده! اى ذخيره‏هاى خداوندى! به سوى من آييد.(1)

بيا كه بى تو...

بيا كه بىتو نه سحر را لطافتى است و نه صبح را صداقتى؛ كه سحر به شبنم لطف تو بيدار مىشود و صبح به سلام تو از جا بر مىخيزد.

بيا كه بىتو آينه‏ها، زنگار غربت گرفته‏اند و قطار آشنايىها، فرياد غريبى مىكشد، هيچ كس حريم اطلسىها را پاس نمىدارد و بر داغ لاله‏ها مرهم نمىگذارد. بيا كه بىتو قنوت شاخه‏ها، اجابتى جز غروب تلخ خزان ندارد.

بيا كه بىتو كدام دست مهر، سرشك غم از ديدگان يتيمان بر مىگيرد؟ و كجاست آغوش مهربانى كه دل‏هاى زخمى را به ضيافت ابريشمى بخواند.

بيا كه بىتو آسمان دلم اسير تيرگى هاست و هرگز ستاره اميد در برج اقبال، رحل خوش بختى نمىافكند.

اى آبِ آب، رودخانه‏ها عطش ديدار تو را دارند و در بستر انتظار به سوى درياى ظهور تو شتابان‏اند.

(1). اسماعيل شفيعى سروستانى.

/ 180