كَتَبَهُ الحُجّه
شخصى كتابى در ردّ مذهب شيعه نگاشته بود و در مجالس عمومى آن را مطرح مىكرد و در نتيجه، بعضى را نسبت به مذهب شيعه بدبين و عقيده آنها را منحرف مىكرد. از طرفى، كتاب را در اختيار كسى نمىگذاشت تا مطالبش مستقيما و يا با واسطه در دست دانشمندان قرار نگيرد و ايرادى بر آن وارد ننمايند.علامه حلى كه يكى از بزرگترين متفكران جهان شيعه است، چندى بهطور ناشناس در جلسه درس آن شخص رفت و آمد كرد و سرانجام، تقاضاى دريافت كتاب كرد. آن شخص نتوانست بهطور كلى، دست رد بر سينه او بزند. گفت: من نذر كردهام كه كتاب راجز يك شب به كسى واگذار نكنم. ناگزير علامه پذيرفت كه فقط يك شب آن كتاب نزد وى بماند.علامه آن شب با يك دنيا خرسندى به رونويسى كتاب پرداخت. نظر علامه اين بود كه هرچه مقدور شود از آن كتاب يادداشت بردارد و به پاسخ گويى آن اقدام نمايد. اما همين كه شب به نيمه رسيد علامه را خواب فراگرفت. ناگاه ديده مردى كه در واقع چشم بيدار انسان هاست، داخل اتاق شد(1). فاطمه صالح مدرسهاى، منتظر تا صبح فردا، ص 95 ـ 96.