فرزندم مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) در مسجد كوفه - سپیده امید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سپیده امید - نسخه متنی

سید حسین اسحاقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و فرمود:

اى علامه! تو كاغذها را خط كشى و آماده كن، من كتاب را مىنويسم.

اما وضع چنان بود كه علامه در خط كشى هم به آن شخص نمىرسيد، زيرا سرعت نوشتن او فوق‏العاده بود. سپس فرمود: علامه، تو بخواب و نوشتن را به من واگذار.

علامه بىچون و چرا فرمان آن مرد را اطاعت كرد و خوابيد، چون از خواب برخاست تمام كتاب را بدون هيچ كم و كاستى در دفتر خود منعكس شده يافت.

گويند كه تنها اثر شخص نويسنده، نام مباركش بود كه در پايان كتاب ظاهرا با نقش «كَتَبَهُ الحُجّه» به چشم مىخورد.(1)

فرزندم مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) در مسجد كوفه

شب از نيمه گذشته و مطالعات علمى فكرم را سخت ناتوان كرده بود. از حجره بيرون آمدم و در صحن مطهر حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) قدم مىزدم تا خستگى فكرم كم شود، محيطى آرام و فضايى روح افزا بود.

اما همان لحظه كه من در سياه چادر شب بازبانى خاموش و دلى گويا مىخراميدم، صداى ملايم پايى گوشم را نوازش مىداد و به دنبال آن، سايه شخصى را كه به سوى حرم شريف روان بود مشاهده كردم.

راستى در اين نيمه شب كيست كه قصد تشرف به حرم را دارد؟ درها كه بسته است! خادمان حرم همه خفته و در بستر آسايشند! من آرام خود را به او نزديك كردم و رفتارش را زير نظر گرفتم، گويا او مرا نمىديد و به سوى هدف پيش مىرفت.

(1). فاطمه صالح مدرسه‏اى، منتظر تا صبح فردا، ص 97 ـ 98 به نقل از: سيد حميد علم الهدى.

/ 180