رَسوُلُ اللّه (صلّى الله عليه وآله وسلّم)؛
گواهى مىدهم كه معبودى جز خداى يكتا و بىهمتا نيست و محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) رسول خداست.
سپس بر اميرمؤمنان (عليه السلام) و ساير امامان (عليهم السلام) درود فرستاد تا به پدرش رسيد و آنگاه سكوت كرد.
حكيمه مىگويد: امام حسن عسكرى (عليه السلام) به من فرمود: عمه جان! اين نوزاد را نزد مادرش ببر، تا بر او سلام كند. سپس نزد من بازگردان، من نوزاد را نزد مادرش بردم، به مادر سلام كرد. سپس او را نزد پدرش بازگرداندم و در مجلس امام نهادم.(1)
معتمد، خليفه عباسى از اين كه امام حسن عسكرى (عليه السلام) را مسموم كرده بود، خوشحال بود.
مردم در برابر قدرت حكومت، خود را باخته بودند. ترس و وحشت بر دلها سايه افكنده بود و دهان همه قفل شده بود.
امام حسن عسكرى (عليه السلام) به شهادت رسيد، برادرش جعفر در كنار خانه آن حضرت نشسته بود و گروهى از شيعيان اطراف او را گرفته بودند و تسليت مىگفتند. در اين هنگام عقيد خادم امام (عليه السلام) بيرون آمد و به جعفر گفت:
جنازه امام را كفن كردند، بياييد نماز بخوانيد.
جعفر وارد خانه شد، جمعيت به همراه او وارد حياط شد. پيكر مطهر امام حسن عسكرى (عليه السلام) را در تابوت گذاشته بودند. جعفر پيش رفت تا بر جنازه امام نماز بگزارد. ناگهان كودكى گندمگون و سياه موى، بيرون آمد و لباس جعفر
(1). حاج شيخ عباس قمى، انوارالبهيّه، (نگاهى بر زندگانى چهارده معصوم (عليهم السلام))، ترجمه محمدمحمدى اشتهاردى.