اوصاف عارفان

صادق محمودی

نسخه متنی -صفحه : 18/ 4
نمايش فراداده

?ن در لغت و اصطلاح

در اغلب كتاب‎هاى لغت، عرفان، به علم و شناخت معنا شده است.(1) برخى لغت‎شناسان آن را از ريشة «عرف» به معناى سكون و آرامش مي‎دانند؛(2) بنابراين عرفان به نوع خاصى از دانش اطلاق مي‎شود كه با آرامش روحى همراه باشد؛ بدين سبب در مورد شناخت خدا كه با چنين آرامشى همراه است، به كار مي‎رود.(3)

عرفان مصطلح، دو جنبة متفاوت فرهنگى (اعم از نظرى و عملى) و اجتماعى دارد. جنبة اجتماعى عرفان، كه گاه با تعبير تصوف از آن ياد مي‎شود،(4) آداب و رسوم خاصى دارد كه برخى از عارفان و متصوفه آن را در اسلام پديد آورده‎اند. در اين جا به اين جنبه از عرفان نمي‎پردازيم.

عرفان در جايگاه نظام فرهنگى، داراى دو بخش عملى و نظرى است. در بخش عملى عرفان، كه گاهى بدان «سير و سلوك» نيز مي‎گويند، با مباحثى چون چگونگى رسيدن به خدا و منازل و مراحل آن پرداخته مي‎شود و هدف اصلى آن، برداشتن حدود وجودى انسان و گسترش ظرفيت وجودى و در پايان رسيدن به مرحلة «فنا فى الله» است.(5)

قيصرى در تعريف عرفان نظرى مي‎گويد:

عرفان عبارت است از شناخت خداوند از جهت اسما و صفات و ظاهرش، و شناخت احوال مبدأ و معاد و شناخت حقايق عالم و چگونگى رجوع اين حقايق (كثرات) به حقيقت واحد كه ذات احديت است.(6)

(1). ر.ك: اين منظور: لسان العرب، ج 9، ص 135؛ احمد بن محمد فيومى: المصباح المنير، ص 404.

(2). ر.ك: ابوالحسن احمد بن فارس: معجم مقاييس اللغة، ج 4، ص 251.

(3). ر.ك: كمال‎الدين عبدالرزاق كاشانى، اصطلاحات الصوفيه، ص 106.

(4). ر.ك: مرتضى مطهرى، آشنايى با علوم اسلامى: كلام و عرفان، ص 70.

(5). داوود بن محمود قيصرى: رسائل قيصرى، ص 5.

(6). همان، ص 7. براى توضيح بيش‎تر در مورد ويژگي‎هاى عرفان اصطلاحى ر.ك: رضا برنجكار: آشنايى با علوم اسلامى: كلام، فلسفه، عرفان.