اين خطبه در بيان صفات جلال الهى است و قيام دوام وجود او لذاته (المعروف من غير رويه) ذاتى كه شناخته شده است بى حس بصر (الخالق من غير رويه) آفريننده است بى انديشه نمودن و فكر كردن (الذى لم يزل قائما) آن كسى است كه هميشه قائم است به علم و تدبير (دائما) دائم بالذات است (اذ لا سماء ذات ابراج) در وقتى كه موجود نبود هيچ آسمانى كه صاحب برجهاى بلند است.
(و لا حجب ذات ارتاج) و نه حجابهايى كه خداوند درهاى بسته است كه ممكن نيست گشودن او (و لا ليل داج) و نه شب تار (و لا بحر ساج) و نه درياى آرميده از موج زدن (و لا جبل ذو فجاج) و نه كوهى كه خداوند راههاى گشاده است (و لا فج ذو اعوجاج) و به راه فراخ كه خداوند كجى است (و لا ارض ذات مهاد) و نه زمين كه خداوند گستردگى است و قرار (و لا خلق ذو اعتماد) و نه، آفريده شده كه خداوند قوت است و اقتدار و اين اشارت است به ازليت قيام او به ذات خود و سبقت او به جميع ممكنات و از اينجاست كه حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله و سلم فرموده كه كان الله و لا شى ء معه (ذلك مبتدع الخلق) آن ذات، آفريننده خلايق است، بى سابقه ماده و مدت (و وارثه) و وارث ايشان است كه همه فانى شوند و به وى گذارند.
(و اله الخلق) و معبود آفريدگان است.
(و رازقه) و روزى دهنده ايشان است (و الشمس و القمر دائبان) و آفتاب و ماه رونده اند (فى مرضاته) در رضاى الهى يعنى بر طبق اراده او (يبليان كل جديد) مى پوسانند هر نوى را اين كنايت است از بقاى آفتاب و ماه بعد از هر جديدى و محتمل است كه مراد آن باشد كه آنها اسباب معده زوال هر شى ء هستند در اين عالم (و يقربان كل بعيد) و نزديك مى گردانند هر دورى را كه آن موت است و احوال آخرت.
كه به گردش آنها عمر آنها به سر مى آيد و به مرگ نزديك مى گردند.
(قسم ارزاقهم) بخش كرده روزيهاى خلايق را (و احصى آثارهم) و شمرده آثار علامات ايشان را (و اعمالهم) و كردارهاى ايشان را.
و علم او به آنها وارسيده (و عدد انفاسهم) و شمرده عدد نفس زدنهاى ايشان را و به حيطه ضبط درآورده (و خائنه اعينهم) و به شمار درآورده خيانت چشمهاى ايشان را (و ما تخفى صدورهم) و آنچه پنهان مى كنند سينه هاى ايشان (من الضمير) از آنچه در دل گيرند.
از قصد عيان و غير آن (و مستقرهم و مستودعهم) و قرارگاه و محل وديعت ايشان را (من الارحام) از رحمهاى مادران (و الظهور) و پشتهاى پدران (الى ان تتناهى بهم الغايات) تا آنكه به نهايت مى رسد به ا يشان غايتها.
يعنى دانا است به همه احوال ايشان از ابتدا و انتها (هو الذى اشتدت نقمته) آن خداوندى است كه سخت است عقوبت او (على اعدائه) بر دشمنان او (فى سعه رحمته) در گشادگى رحمت او (و استعت رحمته) و گشاده است رحمت او (لاوليائه) از براى دوستان او (فى شده نقمته) در سختى عقوبت او يعنى او مستجمع رحمت واسعه و عقوبت شديده است از براى اوليا و اعدا (قاهر من عازه) قهركننده كسى است كه غلبگى جويد بر او و بر دوستان او (و مدمر من شاقه) و هلاك كننده كسى است كه نزاع كند با او و محبان او (و مذل من ناواه) و خواركننده كسى است كه دشمنى كند به او و نافرمانى و پيروى شهوات كند (و غالب من عاداه) و غلبه كننده است بر كسى كه عداوت ورزد به او، به ارتكاب سيئات (من توكل عليه) هر كه توكل كرد بر او و امور خود را به او تفويض نمود (كفاه) كفايت كرد كار او را به بهتر وجهى (و من سئله) و هر كه درخواست از او (اعطاه) داد او را به خوبتر وجهى (و من اقرضه) و كسى كه قرض داد به وى.
يعنى به فقرا و مساكين، به حكم الفقراء عيالى (قضاه) ادا گردانيد آن را به اضعاف (و من شكره) و هر كه شكر نعمت او گذارد (جزاه) جزاى او عطا نموده به آلاف (عباد الله) اى بندگان خدا (زنوا انفسكم) بسنجيد نفسهاى خود را به ميزان عدل، در دنيا و عدم انحراف از حاق وسط شريعت (قبل ان توزنوا) پيش از آنكه سنجيده شويد شما به ميزان عمل.
(و حاسبوها) و حساب كنيد نفسهاى خود را به آنچه مى كنيد از نيك و بد و بر قبايح نادم شويد (قبل ان تحاسبوا) پيش از آنكه حساب كنند شما را و ممكن نباشد تدارك مافات (و تنفسوا) و نفس زنيد و فرصت غنيمت شمريد (قبل ضيق الخناق) پيش از تنگ گرفتن گلو.
(و انقادوا) و منقاد شويد و گردن نهيد از براى طاعت (قبل عنف السياق) پيش از آنكه رانند شما را به عنف و درشتى به دارالجزا (و اعلموا) و بدانيد اى بندگان خدا (انه من لم يعن على نفسه) آنكه كسى يارى داده نشد، يعنى يارى نداد خداى تعالى قوت عاقله او را بر قهر نفس اماره او (حتى يكون له) تا آنكه باشد مر او را (منها) از آن نفس (واعظ و زاجر) پنددهنده و زجركننده از مناهى، تا باشد قهركننده و زجرنماينده بر نفس خود (لم يكن له من غيرها) نيست مر او را غير نفس او (زاجر) منع كننده (و لا واعظ) و نه پنددهنده از مناهى.
يعنى ممكن نيست به موعظه، غير از قهر آن نفس