(و سئل عليه السلام عن التوحيد و العدل) پرسيدند از آن منبع افضال از توحيد و عدل (فقال) پس فرمود كه: (التوحيد ان لا تتوهمه) توحيد آن است كه توهم نكنى و در وهم نياورى بارى تعالى را زيرا كه هر چه در وهم و خيال درمى آيد از جنس محسوسات است و ذات بزرگوار او از آن منزه است.
پس غايت توحيد آن است كه هر امرى كه وهم آن را درمى يابد از ذات او سبحانه سلب نمايى، چه آن از جنس مخلوق است.
چنانچه منقول است از امام محمد باقر عليه السلام كه: كل ما ميزتموه باوهامكم فهو مخلوق.
(و العدل ان لا تتهمه) و عدل آن است كه متهم نسازى خداى تعالى را به فعل قبيح چه فعل قبيح كسى كند كه عالم نباشد به قبح آن يا محتاج باشد به آن و حق سبحانه از اين هر دو مبرا است.
(و قال عليه اسلام فى دعاء استسقى به) و فرمود آن حضرت در دعايى كه باران طلبيد به آن دعا: (اللهم اسقنا ذلل السحائب) بار خدايا آب ده ما را ابرهاى رام كرده شده (دون صعابها) نه از ابرهاى سركشس كه كثيرالاضطراب باشند سيد قدس سره مى فرمايد كه: (و هذا من الكلام العجيب الفصاحه) و اين كلام از قبيل كلامى است كه عجيب است در فصاحت و غريب است در بلاغت (و ذلك انه عليه السلام شبه) و آن از اين جهت است كه حضرت صلوات الله عليه تشبيه فرموده (السحاب ذوات الرعود) ابرهايى كه خداوندان رعدها (و البوارق) و برق ها هستند (و الرياح و الصواعق) و صاحبان بادها و صاعقه ها مى باشند.
(بالابل الصعاب) به شتران سركش (التى تقمض برحالها) كه برمى جهند با بارها (و تتوقص بركبانها) و برمى جهانند سواران را در جولان (و شبه السحاب الخاليه) و تشبيه نموده ابرهايى كه خاليند (من تكل الروايع) از آن امور مخوفه (بالابل الذلل) به شتران رام (التى تحتلب طيعه) كه دوشيده مى شوند در حالتى كه مطيعند و فرمانبردار (و تقعد مسمحه) و مركب ساخته مى شوند در وقتى كه منقادند و خوشرفتار.
(و قيل له عليه السلام) و گفتند آن قدوه ارباب را كه (لو غيرت شيبك يا اميرالمومنين) اگر تغيير مى دادى موى سفيد خود را به خضاب اى امير مومنان، بسيار مستحسن مى بود (فقال عليه السلام) پس فرمود آن حضرت عليه السلام (الخضاب زينه) رنگ كردن موى، آرايش است (و نحن قوم فى مصيبه) و ما گروهييم در مصيبت، گرفتار و در ماتم، قرين ناله زار (يريد رسول الله (ص)) اراه فرموده اند به آن، ماتم حضرت رسول الله (ص).