(و فى حديثه) و در حديث او واقع شده كه: (كالياسر الفالج) و فلان همچو قمارباز قاهر (ينتظر اول فوزه من قداحه) كه انتظار مى كشد اول فيروزى را از تيرهاى قمار خود (و الياسرون هم الذين يتضاربون بالقداح على الجزور) ياسرون آن كسانيند كه قمار مى بازند با يكديگر به تيرهاى قمار بر شتركشى همچنانكه عادت عرب است (و الفالج القاهر الغالب) و (فالج) به معنى قهركننده غالب شونده است (يقال) مى گويند يعنى استعمال مى كنند لفظ (فالج) رابه اين طريق كه (قد فلج عليهم) يعنى غالب شد بر ايشان (و فلجهم) يعنى غالب شد آن را (قال الراجز) گفته است رجزخواننده در معارك حرب از براى اظهار شجاعت خود اينكه: (لما رايت فالجا قد فلجا) يعنى وقتى كه ديدم غالب شونده اى را كه غالب شد بر خصمان.