از سخنان حضرتش عليه السلام كه در آن از آغاز آفرينش آسمان و زمين و انسان سخن مى گويد و در آنست يادى ز حج ستايش خدايى را كه ستايندگان از ستايشش درمانند و شمارندگان نتوانند داده هايش را شمارند و كوشندگان نتوانند حقش را به جاى آورند، خدايى كه همت هاى بلند دركش نتوانند كرد و انديشه هاى ژرف نگر ساحتش را درنيابند، خدايى كه صفتش را مرزى نه و توصيفش را صفتى سزاوار نيست، او را آغازى نه و انجامى نباشد، پديده ها را به توان خويش پديد آورد و نسيم ها را به دهش خويش پراكند و نوسان زمينش را به كوه ها استوار ساخت!
آغاز آيين دارى شناخت اوست و سرآمد شناختش باور اوست و سرآمد باورش يكتايى اوست و سرآمد يكتاييش يك تويى براى اوست و سرآمد يك تويى برايش زدايش صفت ها از اوست، چرا كه هر صفتى گواه است كه آن موصوف نيست و هر موصوفى گواه است كه آن صفت نيست، پس هر كه خداى سبحان را وصف كند حقا كه مانندش كرده و هر كه مانندش كند دوتايش كرده و هر كه دوتايش كند بخشش كرده و هر كه بخشش كند او را نشناخته و هر كه او را نشناسد حقا كه نشانش داده و هر كه نشانش دهد حقا كه مرزمندش كرده و آنكه مرزمندش كند حقا كه شمرده اش، هر كه گويد: در چيست حقا كه در جايش نهاده و هر كه گويد: در كجاست حقا كه جاها را از او تهى دانسته!
باشنده است نه از كننده اى، هست نه از نيستى، همراه هر چيزى است نه به آن پيوسته، جداى از هر چيزى است نه از آن كنده، كننده است نه با تكان و ابزار، بيناست نه كه به چشم آفريده اش آيد، يكه و تنهاست نه كه يارى نيست تا به آن خو گيرد و با رفتنش دل تنگ شود!
آفرينش را بى مانند آفريد و بى پيشينه پديد آورد، بى آنكه در سامانش انديشه اى كند، بى آزمونى كه آن را به كار گيرد، بى آنكه در آفرينشش به خود تكانى دهد، بى آنكه در پديدار ساختنش سراسيمه كوششى كند، پديده ها را در زمانگه شان از نيستى هست كرد و ميان ناهمگونى هاشان همگونى پديدار ساخت، سرشت و خلق و خوى شان را پى هشت و آنها را در نهاد پيكرشان كاشت و به اين همه، پيش از آفرينش شان دانا بود و به گنجايش و آغاز و انجام شان احاطه داشت و به چم و خم تن ها و روانهاشان آگاه بود آنگاه خداى سبحان تركيدن چگالى ها مى تواند اشاره به انفجار بزرگ اوليه باشد يعنى تئورى معروف بيگ بنگ برابر است با Bigbang Theory. و پراكندن سياره ها و لايه هاى هوا لايه هاى چهارگانه هوا: تروپسفر، استرتسفر، مزوسفر، ترمسفر برابر است با ,Mesosphere,Stratosphere,Troposphere,Thermosphere.
را پديد آورد، سپس در آنها آبى روان ساخت كه خيزابش بهم كوبنده و فرو و فرازش روى هم انباشته، آن را بر گستره ى تند باد وزان و تندر غران نشاند، آنك به باد فرمان داد تا نگهش دارد و آن را بر شتابش گماشت و به مرز نگهش پيوست، بدين سان هوا از زير باد جدا و آب از بلندايش كنده!
آنگاه خداى سبحان نسيمى آفريد، وزشش را بى بار كرد و همراهيش را هماره گردانيد و خيزابش را تند ساخت و خيزشگهش را بر دور دست قرار داد و به ريزش آب سرشار و خيزاندن خيزاب درياها فرمانش داد، آنك آن باد هم آب را چون تكان مشك آبكش به جنبش درآورد و چون تندبادى در فضا بر آن سخت وزيد، تا آغاز و انجامش را يكى ساخت و ايستايش را به پويايش رساند، تا كه سيلابش سرازير شد و كف از انبوهش زدود، آنك آن كف را در هوايى گشاده و فضايى گشوده و باز بالا برد و از آن هفت آسمان پرداخت، زيرين شان را خيزابى بى ريزش و برين شان را بامى استوار و پوششى برافراشته قرار داد، بى آنكه پايه اى باشد تا نگهش دارد و نه ميخى كه سامانش دهد، آنگاه به زيبايى ستارگان و نور اختران آراستش و در آن چراغى نور افشان و ماهى رخشان، در مدارى گذران و پوششى روان و گذرگاهى چرخان روان كرد!
سپس لايه هاى ميان آسمان هاى فرازمند را گشود و از فرشتگان گونه گون خويش پرشان كرد، كه برخى شان در سجودند و ركوع نكنند و برخى شان در ركوعند و راست نشوند و برخى شان به صف ايستاده و از جاى نجنبند و برخى شان تسبيح گويند و خسته نشوند، خواب چشمان بى هوش شان نكند و پريشانى خردهاشان را نگيرد و تن هاشان سست نشود و دچار فراموشى و ندانستگى نگردند و برخى شان پاسداران وحى اويند و برخى شان زبانهاى گويايى به فرستادگانش و برخى شان آورندگان و برندگان قضا و قدر و فرمانش و برخى شان نگهبانان بندگانش و برخى شان دربانان درهاى بهشتش و برخى شان گام هاشان در زمين زيرين استوار و گردن هاشان از آسمان برين برفراز و پايه هاشان برون از قلمروها و شانه هاشان هماهنگ با پايه هاى عرش، چشم هاشان در برابرش فروافكنده و زير عرش در بالهاشان پيچيده، ميان شان و فروترانشان پرده هاى عزت و قدرت كشيده، پروردگارشان را در پرده ى خيال به تصوير نمى كشند و بر او پيرايه هاى آفريدگان روا نمى دارند و در جايگه ها محدودش نمى سازند و به او با همانندها اشاره نمى كنند!
سپس خداى سبحان از نرم و درشت زمين و شيرين و شورش خاكى گرد آورد و آن را به آب پالود تا كه ناب شد و آن را با ترى آلود تا كه چسبناك شد، آنگاه از آن چهره اى پرداخت داراى دنده ها و پيوندها و اندام ها و گسل ها، سفتش كرد تا كه بهم چسبيد و آن را بس سخت كرد تا كه خشك شد، تا زمانى اندك و سرآمدى هويدا، سپس در آن از جان بخش خويش دميد، پس انسانى پديدار شد بس با هوش كه به كارش گيرد و انديشه اى كه آن را به كار برد و اندام هايى كه آنها را به كار گيرد و ابزارهايى كه آنها را به كار اندازد و شعورى كه با آن ميان درست و نادرست، چشايى ها و بويايى ها، رنگ ها و گوهرها فرق نهد، آميزه اى از سرشته هاى رنگارنگ ناهمگون و پديده هاى همگون و سازه هاى ناسازگار و آميزه هاى ناهمساز چون گرمى و سردى و ترى و خشكى و اندوه و شادى. و خداى سبحان سپرده اى را كه نزد فرشتگان هشته بود و پيمانى را كه از آنان گرفته بود بازخواست، كه با سجود برايش و خشوع در بزرگداشتش به وجودش اعتراف كنند. پس خداى سبحان فرمود: »براى آدم سجده بريد« قرآن 2 / 34. سجده بردند جز ابليس، كه بزرگ منشى او را بازداشت و تيره بختى بر او چيره شد و به سرشت آتشين خويش بزرگ نمايى كرد و سرشت خاكين را كوچك شمرد. خداوند هم او را فرصتى دراز داد تا سزاوار خشم كيفر بار شود و آزمون انجام گيرد و وعده سرآيد، اين بود كه فرمود: »همانا كه تو تا پگاه رستاخيز از فرصت يافتگانى«!
قرآن 15 / 038 به اضافه 38 / 081.
سپس خداى سبحان آدم را در سرايى نشاند كه زندگيش در آن آسوده و جايگهش در آن در رامش بود، او را از شيطان و دشمنيش زنهار داد، تا كه دشمنش از سر حسد بر او كه در سراى جاودانه نشسته و با نيكان همنشين بود وى را گول زد، آدم يقين را به شكش و اراده ى استوار را به سستيش فروخت و شادى را با بيم عوض كرد و پشيمان از گولى كه خورده بود. آنگاه خداى سبحان برايش راه توبه گسترد و آموزه ى رحمت خويش را به او آموخت و وعده اش داد كه به بهشتش بازگرداند، سپس او را به سراى رنج و شكنج و جايگه زاد و زايش فرزندان فروافكند!