ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 109
نمايش فراداده

خطبه 214-تلاوت يا ايها الانسان...

هنگام تلاوت: يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم (هان اى انسان چه چيز ترا به پروردگار كريمت غره ساخت) انفطار آيه 6 فرمود: حجت شخص گناهكار باطلترين حجت و عذرش نامقبولترين عذر است و نفس او از نادانى وى در شگفتى در مى افتد. هان اى انسان چه چيز تو را در گناهت دلير كرد و چه چيز تو را به پروردگارت مغرور ساخت و چه چيز تو را به تباهى جانت مانوس گردانيد؟ آيا بيماريت را بهبودى يا خوابت را بيدارى نيست؟ آيا در آنچه به ديگرى ترحم مى كنى به جان خويشتن نمى كنى؟ پس بسا كه آفتابزده را مى بينى و بر او سايه مى افكنى، يا گرفتار به دردى را مشاهده مى كنى كه كالبدش را درد فرا گرفته و از روى رحمت بر او مى گريى. پس چه چيز تو را به بيماريت شكيبايى داد؟ و بر آنچه به تو رسيده توانايى بخشيد؟ و از گريه بر جانت كه از همه جانها نزد تو گراميتر است تسليت داد؟ و چگونه با اينكه از ورطه نافرمانى و مراتب حمله هاى ناگهانى او فرو افتاده اى بيم از شبيخون زدن خشم الهى بيدارت نمى كند؟ پس ، رنجورى و سستى دل را با عزم و كوشش درمان كن و خواب غفلت چشمانت را به بيدارى و خداى را مطيع باش و به ياد او انس گيرنده، و آنگاه كه از او اعراض مى كنى و روى بر مى گردانى روى آوردن او را به خود تصور كن كه تو را به بخشايش خود مى خواند و به فضل خويش مى پوشاند و تو از او به ديگرى روى مى گردانى. پس متعال است و تواناست و چه بس كريم است و تو فروتن و ناتوانى و چه بس دليرى بر نافرمانى او! حال آنكه مقيم سايه پوشش اويى و در فراخناى فضل او مى پويى در نعمتى كه براى تو ايجاد كرده است يا گناهت را كه پوشانده است يا بلايى كه از سر تو گردانده است فضل خود را از تو وا نگرفته است و پوشش او پرده تر اندريده بلكه يك چشم بر هم زدن از لطف و احسان نهانى او دور نبوده اى. پس اگر اطاعت او كنى به او چه گمان دارى؟ و به خدا سوگند اگر اين صفت در دو كس وجود داشت كه نيروشان يكسان بود و توانايى همدوش تو به جهت بدى اخلاق و ناپسندى كردارت نخستين حكم دهنده عليه خود مى بودى. من به حق مى گويم! دنيا تو را نفريفته است بلكه تو به آن فريفته شده اى همانا كه او موعظه ها بر تو آشكار كرده و به عدل و برابرى آگاهت ساخته است. و او، به وعده هايى كه به فرود آمدن بلا در كالبدت و كاستى در قوتت به تو مى دهد راستگوتر و با وفاتر از آنست كه به تو دروغ گويد يا تو را بفريبد و چه بسا نصيحتگوى در دنيا كه نزد تو متهم است ا ما مخلص است و بسا راستگو از خبر دنيا كه او را دروغگو مى پندارى. و اگر بخواهى به حال دنيا در ديارهاى ويرانه و سراهاى خالى معرفت حاصل كنى همانا او را از خوبى يادآورى به تو و رسائى پندش به تو مانند يارى مهربان خواهى يافت كه نمى خواهد به تو آسيبى رسد و چه نيكو سرايى است مر كسى را كه از حيث سراى به آن خرسند نباشد و چه نيكو محلى مر كسى را كه آن محل را وطن نگيرد! و آنان كه فردا در دنيا نيكبختانند امروز از آن گريزانند. آنگاه كه زمين سخت بلرزد و قيامت با سختيهاى خود روى نمايد و اهل هر دين به آن بپيوندند و پرستندگان هر معبود به او محلق گردند و اهل هر طاعت با پيشواى خود جمع آيند در آن هنگام، نظر انداختن در هوا و گامى آهسته بر زمين جز طبق حق آن كار، در ترازوى عدل داد خدا جزا داده نمى شود. در اين روز، چه بسا حجت و دليل كه باطل شمرده مى گردد و چه بسا عذر كه به آن دست زنند و پذيرفته نشود. پس، از كار خود چيزى خواه كه عذر تو به آن پايدار شود و دليل تو به آن استوار گردد و از چيزى كه او را باقى نمى ماند چيزى به دست آورد كه براى تو باقى ماند و آماده سفر خويش باش و به لحظه رستگارى بنگر و بر شتران چالاك بار سفر بند.