در نفرت داشتن از دنيا. سرايى است پيرامون آن را بلا گرفته و به نيرنگ بازى شناخته شده. احوال آن دير نپايد و فرود آيندگانش به سلامت نرهند. احوال آن مختلف و نوبتهاى آن دگرگونى پذير. خوشى در آن نكوهيده و آسودگى در آن نابوده . همانا مردم آن، در آن، هدف تير بلايند كه دنيا تيرهاى خود را به سوى آنان مى افكند، و به مرگ نابودشان مى سازد. اى بندگان خدا بدانيد كه شما و آنچه از اين دنيا در آن مى باشيد در راه كسانى هستيد كه پيش از شما بوده اند؟ از كسانى كه عمرهاشان از شما درازتر بوده است و ديارشان آبادتر و آثارشان پايدارتر. زمانى بر آنان گذشت كه بانكشان خاموش گرديد از حركت بازماندند، كالبدهاشان پوسيد، شهرهاشان خالى، آثارشان مندرس و فرسوده، كاخهاى استوار و بساطهاى مفروش شان را به صخره ها و سنگهاى استوار و گورهاى چسبيده لحددار كه پيشخانش بر ويرانى بنيان گرفته است و بناى آنها با خاك استوار گرديده است تبديل شده، و محل آن گورها نزديك به يكديگر و ساكنان آن غريب. با وجود همسايگى نزديك و نزديكى خانه ها در ميان اهل محلتى مى گذرانند كه همه وحشتزده اند و اهل فراغتى كه گرفتار كارند، به وطنها انس نمى گيرند با همسايگان بست گى ندارند و چگونه ميانشان ديدار و بازديد باشد حالى كه سينه نيستى، آنان را آسيا كرده و پاره سنگها و خاك، آنان را خورده است. چنين پنداريد كه شما به جايى كه آنان رفته اند رفته ايد، و آن گور شما را به رهينه گرفته و آن امانتگير شما را در آغوش كشيده است. پس اگر كارها شما را به پايان رسد و گورها بشكافد و مرده ها را بيرون افكند: وهنالك تبلو كل نفس ما اسلفت و ردوا الى الله مولاهم الحق وضل عنهم ما كانوا يفترون (آنجا، هر كس به آنچه پيشاپيش فرستاده است آزمايش مى گردد و باز گرديده مى شوند به سوى مولاشان كه حق است و هيچ از آنچه كه افترا مى بستند به كارشان نيايد.) (سوره 10آيه 35(
به خدا پناه مى برد تا وى را به ارشاد رهبرى فرمايد. بار الها! تو دوستدارانت را صميمى ترين دوستى و از همه براى كفايت كردن كسانى كه به تو توكل مى كنند آماده ترى. بر پنهانيهاشان شاهدى و بر ضميرهاشان مطلع، و پايه بينششان را مى دانى، پس رازهاشان بر تو آشكار است و دلهاشان مضطر و از تو يارى خواه. اگر غربت آنان را به وحشت دراندازد ياد تو آنان را آرامش انس مى دهد و اگر مصيبتها بر آنان غالب شود به پناه جستن به تو دست مى زنند و كار را به تو مى سپارند، چه ، مى دانند كه سر رشته كارها بدست توست و منشا و مصدر آنها از قضاى تو بار خدايا اگر نتوانم خواهش خود را به زبان آورم يا به مطلوب خود نابينا باشم مرا به مصلحتم راه نماى و مواضع ارشاد مرا به دلم انداز، و آن از راهبريهاى تو ناشناخته نيست و از كفايات تو شگفتى آور و نامعهود نباشد. بار خدايا با من از سر بخشايش خود رفتار كن و از سر عدل خود رفتار مفرماى.
مراد مولا عليه السلام بعضى از اصحاب او بوده است فلانى هر چه كرد براى خدا بود. همانا كه كجى را راست كرد و بيمارى را درمان نمود و سنت را برپاى داشت و فتنه را پشت سر گذاشت. پاكيزه جامه و اندك عيب از جهان رفت. خير آن را دريافت و بر شرش سبقت جست. طاعت خداى را به سوى او به جاى آورد و از نافرمانى او خوددارى كرد. از جهان رفت و مردم را در راههاى مختلف و ناهمگون ترك كرد و واگذاشت، گمراه به آن راهها هدايت نمى گردد و هدايت يافته بر يقين پاى برجاى نمى ماند.