خطبه 220-در توصيف بيعت مردم
در چگونگى بيعت با وى به خلافت (سيد شريف گويد: نظير اين خطبه با الفاظ مختلف در پيش گفته شد)... و دستم را گشوديد پس كف دست را بستم و دستم را كشيديد پس آن را واپس كشيدم آنگاه همچون شتران تشنه لب كه به روز رود به آبشخور هجوم مى آورند هجوم آورديد چندان كه كفش از پاى به در شد و رداء از دوش بيفتاد و شخص ناتوان در زير دست و پاى ماند و شادى مردم از آن بيعت به جايى رسيد كه كودك از آن به نشاط در آمده بود و بزرگسال به لرزش راه مى رفت و بيمار خود را به آن سوى مى كشيد، و از فرط شادى پرده از رخسار دختران نو رسيده يكسو شد.خطبه 221-درباره تقوا
در پرهيزگارى و مرگ و شيفته نشدن به دنيا همانا كه تقواى خدا كليد رستگارى و ذخيره رستاخيز است و آزادى از هر بندگى و از هر زشتى كه در جان آدمى ريشه مى دواند، و نجات از هر هلاكت. خواهش طلب كننده به آن بر مى آيد و گريزان رها مى گردد و خواسته ها به دست مى آيد. فضيلت عمل پس به عمل كوشيد كه عمل به آسمان بالا مى رود و توبه سود مى بخشد و دعاء شنيده مى شود و حال آرامبخش است و خامه ها در كار است. در عمرى كه از زندگى به مرگ مى كشاند يا بيماريى كه از كار جلو مى گيرد يا مرگ كه مى ربايد به عمل پيشى گيريد. همانا كه مرگ ويران كننده لذتهاى شما و تيره سازنده هوا و هوستان است و ديدار كننده اى است غير محبوب دليرى همتا كه مغلوب نمى گردد و پى آمدى نامطلوب كه رشته هاى دامش در شما پيچيده است و مصيبتهايش شما را احاطه كرده است. مقتل شما آماج پيكانهاى اوست و چيرگى و ناگهان تاختنش در دل شما بزرگ مى نمايد. ظلم بى اندازه و دشمنى او پياپى به شما در مى رسد و كمتر ضربه شمشيرش بر شما به خطا مى رود. پس زودا كه تاريكيهاى سايه هايش و شدت دردهايش و ظلمت شديد دشواريهايش و زشتى سكراتش و شتاب دردناكش، و تيره كردن تيرگيهاى متراكمش و ناگوارى مذاقش بر شما احاطه يابد. گويى ناگهان بر شما فرود آمده است و نجوا كنندگان با شما را به خاموشى گروانيده است و گروه مشاور شما را پراكنده است و آثار شما را محو كرده است و ديار شما را بى صاحب و معطل رها كرده است و وارثانتان را برانگيخته است تا مرده ريگ شما را ميان دوست با وفاى مخصوص كه براى تو سودى ندارد و خويشاوند نزديكى كه اندوهگين است و مانع مرگ تو نمى تواند بود، و خرسندى كه از مرگ تو نمى نالد قسمت مى كنند. فضيلت كوشش پس بر شما باد جديت و كوشش و آمادگى و استعداد و توشه برگرفتن در منزل توشه برگرفتن. پس نبايد كه حيات دنيا، آن چنان كه پيشينيان شما را از امتهاى گذشته و قرون سپرى شده فريفت، شما را بفريبد. آنان كه شير او را دوشيدند و در آن غفلت ورزيدند و وسايل آن را نابود ساختند و تازه آن را بفرسودند و كهنه كردند و مسكنهاشان گورستان گرديد و اموالشان ميراث شد كسى را كه نزد آنان آيد نمى شناسند و كسى را كه بر آنان بگريد به چيزى نمى گيرند، و به كسى كه آنان را بخواند پاسخ نمى گويند. پس ، از دنيا بپرهيزيد كه همانا دنيا نيرنگبازى است فريبا و خدعه كار، بخششگرى است پس گيرنده، پوشاننده اى است كه برهنه مى سازد آسايش آن
ادامه ندارد و رنج پايان نپذيرد و بلاى آن آرام نگيرد.(و از آن خطبه در صفت پارسايان): گروهى از اهل دنيا هستند و از اهل دنيا نيستند. پس در آنجا مانند كسى هستند كه از آنجا نيست. در آن چنانكه مى بينند كار مى كنند. و در آنجا به كارى مبادرت مى كنند كه از آن مى پرهيزند. بدنهاشان ميان مردم آخرت حركت و گردش مى كند. و مى بينند كه اهل دنيا مرگ تن هاشان را بزرگ مى دانند حالى كه آنان مرگ قلوب زنده خود را بسى بزرگتر مى شمارند.