از وى (ع) معناى اين كلام خداى تعالى پرسيدند: (فلنحيينه حياه طيبه) (بنده صالح را به زندگى پاكيزه زنده داريم). گفت آن زندگى پاكيزه قناعت است.
حکمت 222
با آن كس به شركت پيمان بنديد كه روزى فراخ به او روى آورده باشد، چه، مشاركت با او، توانگرى را شايسته تر و روى آوردن بهره و نصيب را سزاوارتر است.
حکمت 223
در معناى قول خداى بيچون كه فرمايد: (ان الله يامر بالعدل و الاحسان) (همانا كه خداى به عدل و احسان فرمان مى دهد). فرمود: عدل ، انصاف دادن است و ستم نكردن و احسان، دست بخشش گشودن.
حکمت 224
به آن كس كه با كوتاه دستى، (توانايى بخشش اندك) عطابخش باشد، دست بلند (قدرت بخشش بسيار) عطا گردد. (سيدرضى گويد: به نظر من معناى اين سخن آن است كه مالى كه شخص در راه خير و احسان انفاق كند- اگر چه اندك باشد- خداى مزد او را بسى بزرگ خواهد داد، و غرض از (دو دست) در اين جمله عبارت است از دو نعمت، يكى بزرگ و ديگرى كوچك. امام (ع) ميان نعمت بنده و نعمت پروردگار تعالى با عبارت (كوتاه) و (بلند) تفاوت گذاشته است . اين يك را با كلمه (كوتاه) توصيف فرموده است و آن يك را با كلمه (بلند)، چه، نعمتهاى پروردگار نسبت به نعمت مخلوق، ابدى و بى شمار است. چه، اصل و منشاء همه نعمتها از خداوند است. همه نعمتها از او ناشى است و به او باز مى گردد).
حکمت 225
به فرزند خويش حسن (عليهماالسلام) فرمود: هرگز كسى را به مبارزه دعوت مكن، اما اگر تو را به آن فراخوانند بپذير، چه، آن كس كه تو را به پيكار فراخواند ستمكار است و ستمكار بازيچه هلاك.
حکمت 226
خصلتهايى است كه زن را بسى پسنديده است و مرد را بسى ناپسند: گردنكشى و ترس و امساك. پس، زن اگر گردنكش و متكبر باشد، هيچكس را تمكين نكند و به حريم عرض خويش راه ندهد، و اگر خسيس باشد، مال خويشتن و شوى خويشتن نگاهدارد، و اگر كم جرات و ترسنده باشد از هر پيشامد كه مايه بدنامى تواند بود بپرهيزد.
حکمت 227
از مولا (ع) وصف خردمند را پرسيدند و فرمود: خردمند اوست كه هر چيز را به جاى خويش بكار برد. گفتند: صفت بيخرد چيست؟ گفت : وصف او گفتم. (سيدشريف رضى گويد: يعنى جاهل اوست كه هيچ چيز را به جاى خود نگذارد پس، گويى ترك كردن صفت خردمند، صفت بى خرد است چه، خلاف وصف عاقل، وصف جاهل است).
حکمت 228
به خداى سوگند كه دنياى شما در چشم من از استخوان پاره خوك در دست جذامى، بى ارزشتر است.
حکمت 229
گروهى به هواى پاداش ، بندگى خداى كنند. اينگونه عبادت، از آن سوداگران است. طايفه اى از ترس، و آن، عبادت بردگان است و قومى از سر شكر، و آن عبادت آزادگان است.
حکمت 230
زن، همه مايه گرفتارى است، بزرگتر گرفتارى، همدمى با اوست كه از آن گريزى نيست.