خطبه 217-نكوهش دنيا - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

اسدالله مبشری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 217-نكوهش دنيا

در نفرت داشتن از دنيا. سرايى است پيرامون آن را بلا گرفته و به نيرنگ بازى شناخته شده. احوال آن دير نپايد و فرود آيندگانش به سلامت نرهند. احوال آن مختلف و نوبتهاى آن دگرگونى پذير. خوشى در آن نكوهيده و آسودگى در آن نابوده . همانا مردم آن، در آن، هدف تير بلايند كه دنيا تيرهاى خود را به سوى آنان مى افكند، و به مرگ نابودشان مى سازد. اى بندگان خدا بدانيد كه شما و آنچه از اين دنيا در آن مى باشيد در راه كسانى هستيد كه پيش از شما بوده اند؟ از كسانى كه عمرهاشان از شما درازتر بوده است و ديارشان آبادتر و آثارشان پايدارتر. زمانى بر آنان گذشت كه بانكشان خاموش گرديد از حركت بازماندند، كالبدهاشان پوسيد، شهرهاشان خالى، آثارشان مندرس و فرسوده، كاخهاى استوار و بساطهاى مفروش شان را به صخره ها و سنگهاى استوار و گورهاى چسبيده لحددار كه پيشخانش بر ويرانى بنيان گرفته است و بناى آنها با خاك استوار گرديده است تبديل شده، و محل آن گورها نزديك به يكديگر و ساكنان آن غريب. با وجود همسايگى نزديك و نزديكى خانه ها در ميان اهل محلتى مى گذرانند كه همه وحشتزده اند و اهل فراغتى كه گرفتار كارند، به وطنها انس نمى گيرند با همسايگان بست
گى ندارند و چگونه ميانشان ديدار و بازديد باشد حالى كه سينه نيستى، آنان را آسيا كرده و پاره سنگها و خاك، آنان را خورده است. چنين پنداريد كه شما به جايى كه آنان رفته اند رفته ايد، و آن گور شما را به رهينه گرفته و آن امانتگير شما را در آغوش كشيده است. پس اگر كارها شما را به پايان رسد و گورها بشكافد و مرده ها را بيرون افكند: وهنالك تبلو كل نفس ما اسلفت و ردوا الى الله مولاهم الحق وضل عنهم ما كانوا يفترون (آنجا، هر كس به آنچه پيشاپيش فرستاده است آزمايش مى گردد و باز گرديده مى شوند به سوى مولاشان كه حق است و هيچ از آنچه كه افترا مى بستند به كارشان نيايد.) (سوره 10آيه 35(

خطبه 218-دعائى از آن حضرت

به خدا پناه مى برد تا وى را به ارشاد رهبرى فرمايد. بار الها! تو دوستدارانت را صميمى ترين دوستى و از همه براى كفايت كردن كسانى كه به تو توكل مى كنند آماده ترى. بر پنهانيهاشان شاهدى و بر ضميرهاشان مطلع، و پايه بينششان را مى دانى، پس رازهاشان بر تو آشكار است و دلهاشان مضطر و از تو يارى خواه. اگر غربت آنان را به وحشت دراندازد ياد تو آنان را آرامش انس مى دهد و اگر مصيبتها بر آنان غالب شود به پناه جستن به تو دست مى زنند و كار را به تو مى سپارند، چه ، مى دانند كه سر رشته كارها بدست توست و منشا و مصدر آنها از قضاى تو بار خدايا اگر نتوانم خواهش خود را به زبان آورم يا به مطلوب خود نابينا باشم مرا به مصلحتم راه نماى و مواضع ارشاد مرا به دلم انداز، و آن از راهبريهاى تو ناشناخته نيست و از كفايات تو شگفتى آور و نامعهود نباشد. بار خدايا با من از سر بخشايش خود رفتار كن و از سر عدل خود رفتار مفرماى.

خطبه 219-درباره يكى از حاكمان

مراد مولا عليه السلام بعضى از اصحاب او بوده است فلانى هر چه كرد براى خدا بود. همانا كه كجى را راست كرد و بيمارى را درمان نمود و سنت را برپاى داشت و فتنه را پشت سر گذاشت. پاكيزه جامه و اندك عيب از جهان رفت. خير آن را دريافت و بر شرش سبقت جست. طاعت خداى را به سوى او به جاى آورد و از نافرمانى او خوددارى كرد. از جهان رفت و مردم را در راههاى مختلف و ناهمگون ترك كرد و واگذاشت، گمراه به آن راهها هدايت نمى گردد و هدايت يافته بر يقين پاى برجاى نمى ماند.

/ 211