حکمت 351 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

اسدالله مبشری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت 351

اى گرفتاران آز، بس كنيد همانا كه گراينده به دنيا را جز دندان بهم سائيدن بلا نترساند. اى مردم، خود به تاديب خويشتن پردازيد و نفس را از گستاخى پذيرفتن خويهاى نكوهيده روى گردان سازيد.

حکمت 352

به سخنى كه از كسى مى شنوى گمان بد مبر، حالى كه آن سخن را به خير و خوبى حمل توان كرد.

حکمت 353

اگر از درگاه خداى سبحان نيازى طلبى نخست بر رسول مكرم (ص) صلوات نثار كن آنگاه حاجت خود بخواه. خداى بخشنده تر از آن است كه از دو حاجت كه از او خواهند يكى را برآورد و از اجابت آن ديگرى دريغ فرمايد.

حکمت 354

هر كس عرض و ناموس خود از حمله مصون خواهد، بايد كه از جدال ناحق بپرهيزد.

حکمت 355

شتاب پيش از توانا شدن، و درنگ پس از فرصت يافتن نشانه نادانى است.

حکمت 356

ناشدنى آرزو مكن، آنچه گرفتار آنى تو را بس.

حکمت 357

فكر، آيينه اى است صافى، و عبرت ترساننده اى است صلاح انديش. ادب تو آن بس كه آنچه از ديگران رو اندارى از آن دورى كنى.

حکمت 358

علم، با علم قرين است. پس، هر كه داند بايد كه دانسته خود به كار بندد. علم، عمل خواهد و آن را فراخواند. پس، اگر عمل، نداى او را لبيك نگويد، علم از آن دور گردد.

حکمت 359

اى مردم، متاع دنيا خرده گياهى خشك است كه وباى مرگبار همراه دارد پس، از چراگاه آن دورى گزينيد. از چنان ديار، خانه بركندن مايه نيكبختى است نه آرام گرفتن در آن، و كفى نان از چنان سامان، پاكيزه تر تا توانگرى به آن بر بسيار مال قلم به درويشى رفته است و بر بى نياز، رقم به آسايش. آن كس كه شيفته زيور دنيا شود، بينش وى را كورى از پى درآيد و آن كس كه دلباختگى به دنيا را شعار خود سازد، سراچه دلش را اندوه فراگيرد. غمها در سويداى دلش به جنبش درآيد و اندوه بر سراسر وجودش چيره گردد و غم بر ملالش ملال افزايد، بارى گلوگاهش تنگ بفشرد و رگ گلويش بگسلد، به گود تيره پرتاب گردد. خداى آنسان جانش بستاند، و ياران آسان به گورش بسپارند. همانا كه مومن، اين جهان را به ديده پند مى نگرد و به ضرورت از آن توشه روزى بر مى گيرد، و حديث اين جهان به گوش خشم و كين مى شنود. تا بانگ برآيد كه خواجه توانگر شد، خروش برآيد كه درويش گشت. تا به بقا دلشاد شد به فنا غمگين گرديد. اين غم و شادى به هم درآميخته است حالى كه روز نوميدى و سرگشتگى او هنوز فراز نيامده است.

حکمت 360

خداى سبحان در مقابل طاعت پاداش مقرر فرمود و در برابر نافرمانى كيفر تا از اين راه تيره بختى را از بندگان خود بگرداند و آنان را به بهشت خويش كشاند.

/ 211