به روزگار فتنه، همچون شتر دوساله باش كه نه آن نيرو دارد كه سوارش گردند نه آن پستان كه از آن شير دوشند.
حکمت 002
آن كس كه با طمع خوى گيرد فرومايه گردد و آن كس كه از پريشان روزگارى خود پرده بردارد به خوارى تن در دهد و هر كس زبان خود بر خويش فرمانروا كند بى مقدار گردد.
حکمت 003
بخل مايه ننگ است و ترس پايه كاستى. تهيدستى زبان سخنور فرو بندد، و تنگدست در ديار خويش تنها ماند. ناتوانى آفت است، و بردبارى دليرى، و پارسايى توانگرى، و پرهيزگارى سپر، و خرسندى به رويدادها يارى است ستوده.
حکمت 004
دانش ارثى است ارزنده، و ادب زيورى است پاينده، و تفكر آئينه اى است تابنده.
حکمت 005
سينه خردمند گنجينه راز اوست، و گشاده رويى كمند دوست گيرى است، و بردبارى به آزارها گور عيبهاست. (روايت كرده اند كه مولا (ع) در همين معنى چنين فرموده است: مسالمت عيب پوش است، و هر كس از خويشتن خرسند باشد ناخرسندان از او، بسيار شوند).
حکمت 006
صدقه دارويى است شفابخش، و بندگان آن كار كه در اين جهان كنند، در آن جهان در برابر چشمانشان قرار گيرد.
حکمت 007
يكى در انسان به شگفتى بنگر، كه با پيه پاره اى مى بيند و با گوشت پاره اى سخن مى گويد و با استخوان پاره اى مى شنود و از شكافى دم بر مى كشد.
حکمت 008
دنيا، هنگامى كه به كسى روى مى كند، خوبيهاى ديگران را به او نسبت مى دهد، و هنگامى كه پشت نمايد، خوبيهاى او را به ديگران.
حکمت 009
با مردم، آنسان در آميزيد كه اگر بميريد بر شما بگريند، و اگر زنده مانيد به شما مهر ورزند.
حکمت 010
اگر بر دشمن دست يابى، به شكرانه پيروزى بر او ببخشاى.
حکمت 011
ناتوانتر كس اوست كه از دوست يابى ناتوان باشد و ناتوانتر از او آن كس كه دوست خود از دست بدهد.
حکمت 012
درباره آنان كه از پيكار با دشمن از او كران گرفتند، فرمود: حق را بى ياور گذاشتند، به باطل نيز يارى نكردند.