از گمان مومنان بترسيد. چه، خداى تعالى سخن حق را بر زبان آنان قرار داده است.
حکمت 302
ايمان بنده، به يقين نپيوندد مگر وقتى كه اعتمادش به كرم الهى، بيش از وثوقش به مال خويشتن باشد.
حکمت 303
هنگامى كه طلحه و زبير براى جنگ جمل به سوى بصره رفته بودند، مولا (ع) انس بن مالك را نزد آنان فرستاد تا سخنى را كه از رسول اكرم شنيده بود به ياد آن دو آورد. انس، از اين فرمان سرپيچيد و نزد مولا (ع) بازگشت و گفت: من آن سخن را فراموش كرده ام. آنگاه على (ع) به او گفت: اگر دروغ بگويى، خداى، سپيدى درخشانى بر تو دراندازد آنگونه كه دستار آن را نتواند پوشانيد. (سيدرضى گويد: پس از اندك زمان، بيمارى پيسى بر چهره انس هويدا گرديد آنسان كه با دستار آن پيسى پوشيده نمى شد وز آن پس انس جز بارو بند نزد مردم ظاهر نمى گرديد).
حکمت 304
همانا كه دل، گاهى به عبادت روى دارد و گاهى از آن ملول گردد، پس اگر مشتاق عبادت شد آن را به انجام مستحباب روا داريد و اگر ملول بود به واجبات اكتفا كنيد.
حکمت 305
در قرآن، احوال روزگاران پيش از شما ، و خبرهاى پس از روزگار شما، و حكم امورى كه در بين شما جارى است آمده است.
حکمت 306
سنگ را به همانجا پرتاب كنيد كه از آنجا به سوى شما پرتاب كرده اند، چه، شر را جز به شر نمى توان دفع كرد.
حکمت 307
امير (ع) به دبير خود عبيدالله ابى رافع فرمان داد كه: در دوات خود ليقه بگذار تا مركب شايسته نوشتن گردد، و زبانه قلم، دراز بتراش، و بين خطها فاصله بگذار و حرفها را نزديك به يكديگر بنويس. همانا كه اين شيوه نوشتن، خط را زيباتر كند.
حکمت 308
من يعسوب مومنانم، و مال دنيا يعسوب بدكاران است. (سيدرضى گويد: منظور اين است كه آنسان كه زنبوران عسل از يعسوب خود كه فرمانگذار و سردار آنهاست پيروى مى كنند، گرويدگان، از من پيروى مى كنند و فاجران از مال دنيا)
حکمت 309
يكى از يهوديان به مولا (ع) گفت، شما هنوز پيمبر خود را به خاك نسپرده، درباره او اختلاف كرديد. پس مولا (ع) به او فرمود: ما، در معناى پاره اى از سخنانش اختلاف كرديم نه در پيمبرى و رسالتش. اما شما، هنوز پايهاتان از آب دريا خشك نشده، به پيمبر خود گفتيد: اجعل لنا الها كما لهم الهه ... (چنانكه بت پرستان خدايان دارند ما را نيز خدايى معين كن...) و پيمبر شما گفت: (انكم قوم تجهلون) (هر آينه شما گروهى نادان و گوليد).
حکمت 310
از مولا (ع) پرسيدند، در پيكارها به چه چيز بر هماوردان پيروز گشتى؟. به پاسخ فرمود: به هيچكس بر نخوردم مگر اينكه مرا به چيره گى بر خويشتن يارى كرد (سيدرضى گويد: اين سخن اشارتست به اين نكته كه هيبت او در دلها مى نشست).