خطبه 009-درباره پيمان شكنان
(در صفت خويش و توصيف دشمنان خويش. گويند اين سخنان درباره اصحاب جمل است) ... و همانا كه بسان رعد خروشيدند و بسان برق درخشيدند با اين همه ترسيدند و گريختند. اما ما نمى خروشيم مگر كه بر دشمن بتازيم، و سيل وار نمى جنبيم مگر كه (بر دشمن باران تير) بباريم.خطبه 010-حزب شيطان
اشاره به گروهى از منحرفان كه بر خلاف مولا (ع) فراهم آمده بودند هان، كه شيطان حزب خويش را آراسته و سواران و پيادگان خود را فراهم آورده است. چيزى كه هرگز از من جدا نمى گردد بينايى من است. نه من هرگز خويشتن را به شبهت فريفته ام نه ديگران مرا به آن فريفته اند. به خداى سوگند كه من به دست خويش براى آنان آبگيرى چنان از آب لبريز كنم كه كسانى كه به آن درآيند پس از سيرابى از آن بيرون نروند و آنان كه از آنجا رهايى يابند ديگر بار به آنجا باز نگردند.خطبه 011-خطاب به محمد حنفيه
به فرزند خود محمدبن حنفيه، هنگامى كه در جنگ جمل درفش جنگ را به او سپرد اگر كوهها از جاى بركنده شود كه تو برجاى استوار باش دندان بهم بفشار و كاسه سر به خداى بسپار. پاى، مسماروار بر زمين كوب. به آخرين صف دشمن چشم بينداز و به پيشاپيش نيم نظرى افكن و بدان كه پيروزى از جانب خداى ستوده به پاكى است.خطبه 012-پس از پيروزى بر اصحاب جمل
پس از آن كه خداى او را بر اصحاب جمل پيروز گردانيد. يكى از ياران به او گفت: دوست مى داشتم كه برادرم فلانى، در اين پيكار حضور مى داشت تا مى ديد كه خداى به مدد خويش چه پيروزيى بر دشمن نصيب تو كرد. مولا (ع) پرسيد آيا گرايش و مهر برادرت با ما بود؟ گفت: آرى. مولا (ع) فرمود: پس با ما حاضر بود همانا كه با ما حضور داشت. در اين لشكرگاه گروههايى وجود دارند كه اينك در پشت پدران و زهدان مادرانند و به زودى از آغوش روزگار پاى بيرون خواهند گذاشت و ايمان به آنان نيرو خواهد گرفت.خطبه 013-سرزنش مردم بصره
على اميرمومنان عليه السلام در مذمت بصريان پس از رويداد جنگ جمل سپاهيان زنى بوديد و پيروان چهارپايى. آن شتر وقتى بانگ برآورد، در پى او شتافتيد وقتى پى شد واپس گريختيد. خوى شما پست است و عهد شما سست خوى شما فرومايگى است و شيوه شما پيمان شكنى. دين شما دورويى و خميرمايه سرشت شما شورا به آن كس كه در ميان شما زيست كند، به گناه همين كار بازخواست مى گردد و هر كس كه از ميان شما به ديار ديگر رخت بربندد بخشش پروردگار خود را براى خويشتن تدارك ديده است. گويى مى بينم كه مسجد شما بر مثال سينه كشتى در آب فرو رفته است و خداى از زبر و زير بر آن عذاب بر مى انگيزد و هر كه را كه در آن است غرقه مى سازد. در روايتى ديگر عبارات چنين است: به خدا سوگند كه به زودى ديار شما چنان در آب غرقه خواهد شد كه گويى مسجد آن را همانند سينه كشتى يا همچون بستر مرغى بر سينه تكيه زده مى بينم. در روايت ديگر: مانند سينه پرنده اى در موج دريا. و در روايت ديگر: خاك شهرستان شما پليدترين خاك شهرهاى خداى مى باشد و نزديكترين آنهاست به دريا و دورترين آنها از آسمان. نه بخش از ده بخش آن را شر و نابسامانى فرا گرفته است، آن كس كه در اين شهر زندانى شدهاست زندانى گناه خويش است و آن كس كه از آن بيرون رود از بخشايش الهى برخوردار است. گويى اين قريه شما را مى بينم كه آب بر بالاى آن طبقه بسته است چندان كه جز مرتفعترين قسمت مسجد چيزى از آن شهر ديده نمى شود. گويى سينه پرنده اى است در لجه دريا