برايى زبان بر آن كس مران كه به تو سخن آموخت و رسايى گفتار به آن كس بكار مبر كه تو را راه نمود.
حکمت 404
ادب آن بس كه آنچه از ديگرى نپسندى از آن دورى گزينى.
حکمت 405
اگر كسى چون آزادگان به بلا نشكيبد چون نادانان نيازموده بلا را از ياد ببرد.
حکمت 406
روايت كرده اند كه مولا (ع) به اشعث بن قيس در تعزيت پسرش فرمود: اگر توانى، بردبارى بزرگواران پيشه كن وگرنه همچون چهارپايان كه بار از پشت مى افكنند، از غم فارغ خواهى شد.
حکمت 407
در وصف دنيا فرمايد: دنيا مى فريبد و زيان مى رساند و تلخكام مى سازد، همانا كه مردم اين جهان همچون كاروانيانى باشند كه تا به منزل فرود آيند، قافله سالار كاروان بر آنان بانگ رحيل زند و كاروان بى درنگ كوچ كند.
حکمت 408
به فرزند خود حسن، كه بر هر دو آنان درود خداى باد، گفت: هرگز از مال جهان چيزى ممان كه پس از تو بر جاى ماند، چه، آن را براى يكى از دو كس باقى توانى گذاشت : يا براى كسى كه با آن مال طاعت خدا مى كند، پس به چيزى كه مايه بدبختى تو شد نيكبخت گردد: يا كسى كه با آن، به نافرمانى پروردگار پردازد، پس، با اندوخته تو تيره روز گردد و تو در معصيت او يارى كرده باشى، هيچيك از اين دو شايسته آن نيست كه جان بر سر كار او كنى.(سيدرضى گويد: اين سخن به صورتى ديگر نيز آمده است):(اما بعد از مال اين جهان، آنچه در دست توست پيش از تو صاحبى داشته است و پس از تو نيز به دست صاحبى ديگر درآيد و تو براى يكى از دو كس مال مى اندوزى: يكى آن كه انباشته تو را در طاعت خداى به كار برد پس به آنچه مايه تيره بختى تو گشت نيكبخت گردد ديگر كسى كه با اندوخته تو به معصيت خداى روى آورد پس آنچه مر او را اندوخته اى، مايه بدبختى او گردد و هيچيك از اين دو شايسته آن نباشند كه آنان را بر خويشتن برگزينى و بارشان بر دوش كشى. پس، آن را كه روزگار سپرى گرديد، رحمت خداى طلب و آن را كه روز باقى است روزى خداى خواه).
حکمت 409
به كسى كه در حضرت او گفت استغفرالله (از خداى آمرزش مى طلبم) فرمود: مادرت بر مرگت گريان باد: آيا دانى كه معناى استغفار و آمرزش طلبى چيست؟ استغفار درجه عليين است و آن اسمى است با شش معنى: نخست، پشيمانى از گناهان گذشته، دوم عزم راسخ در باز نگشتن به آن گناهان تا زمان باقى است، سوم آنكه حقوق آفريدگان ادا كنى تا هنگام ديدار با كردگار از آلودگى گناه پاك باشى و بر دوش بارى نكشى، چهارم بايد كه واجباتى را كه ضايع گذاشته اى به جاى آورى، پنجم كه گوشتى كه از مال حرام بر تو روييده است بايد كه با اندوه بردن بگدازى تا پوستت بر استخوانت افتد و گوشتى نو در ميان آنها برويد، ششم آنسان كه شهد نافرمانى به تن چشانيدى بايد كه شرنگ طاعت بر مذاق او چكانى. آنگاه كه اين معانى به كار بستى، توانى گفت: استغفرالله.