خطبه 178-پاسخ به ذعلب يمانى
ذعلب يمانى از مولا (ص) پرسيد اى اميرمومنان، آيا پروردگار خود را مى بينى؟ پس او عليه السلام گفت: آيا من چيزى را كه نبينم مى پرستم؟ پرسيد: و چگونه او را مى بينى؟ آنگاه گفت: او را چشمها با نگريستن آشكار نمى بيند و لكن دلها او را با حقايق ايمان ادراك مى كند. به اشياء نزديك است بى آنكه به آن چسبيده باشد، و از آن دور است بى آنكه از آن جدا باشد. گوياست نه از راه انديشيدن، خواستار است بى تصميم و اهتمام به كار، و آنسان كه اگر نكند مايه كاستى باشد و باعث اندوه گردد. سازنده است بى عضو بدن، لطيفى است كه به آثارش ظاهر است. و با كلمه خفى توصيف نمى گردد. بزرگى است كه به خشونت و ستمگرى توصيف نمى گردد بيناست كه به نيروى حس وصف نمى شود رحيم است و به رقت توصيف نمى گردد جبين ها به علت بزرگى او خاكسار است، و دلها از خوف او در لرزه.خطبه 179-در نكوهش يارانش
در نكوهش ياران خود خداى را به آنچه در حكم قضا بر هر كار معين فرمود و به اندازه اى كه هر كردار را معلوم كرد سپاس مى گويم و او را شكر مى گذارم كه مرا به وسيله شما در معرض آزمايش در آورد. اى گروهى كه وقتى فرمانتان مى دهم پيروى نمى كنيد، و هنگامى كه شما را فرا مى خوانم پاسخم نمى گوييد، اگر مهلت يابيد نافرمانى كنيد اگر با شما محاربه كنند ناتوان گرديد و بترسيد، اگر مردمان پيرامون پيشوا فراهم آيند طعنه زنيد، و اگر به قتال و مبارزه فرا خوانده شويد باز گرديد و به قهقهرا رويد. نامردمى از شما دور باد! اكنون در انتظار چه نشسته ايد؟ چرا در راه پيروزى بر نمى خيزيد و براى حق خود جهاد نمى كنيد؟ اكنون ميان دو راه قرار گرفته ايد: يا مرگ و پيروزى، يا خوارى و زندگانى! به خدا سوگند اگر مرگ من فراز آيد- و البته فراز خواهد آمد- هر آينه ميان من و شما جدايى افكند. من از صحبت شما ناخشنودم و اگر چه شما در پيرامون من بسياريد اما يار و ياور اندك دارم. به خدا كه از شما در شگفتم آيا دينى نداريد كه شما را جمع آورى كند، و جمعيتى نداريد تا شما را چابكدست و برا سازد؟ آيا شگفت آور نيست كه معاويه مردم خشن و فرومايه را فراخواند ، بى آنكه درباره آنان كمك و بخششى كند، و من شما را كه باقيماندگان اسلاميان گذشته ايد و بقيت مردميد دعوت مى كنم كه سهمتان را از بيت المال به اندازه كفاف بدهم و مقدارى هم به صورت بخشش و عطا به شما تسليم كنم با اينهمه از پيرامون من پراكنده مى گرديد و با من اختلاف پيدا مى كنيد. از فرمان من خرسند نيستيد و رنجش و خشمى نيز با من نداريد كه به آن دليل بر ضد من فراهم آييد. محبوبترين چيز كه مى خواهم مرا ملاقات كند مرگ است. همانا كه قرآن را بر شما فرو خواندم و آن را تعليم دادم و فهماندم و هنگام اختلاف شما ميان شما داورى كردم و چيزى را كه نمى دانستيد به شما فهماندم و از مشرب صدق آنچه از دهان بيرون مى انداختيد با گوارايى به شما چشاندم. اى كاش كور مى ديد يا خفته بيدار بود. چقدر به خدا جاهلند كه معاويه قائد آنان است و پسر نابغه ادب آموزشان.