بردبارى بر دو گونه است: بردبارى در آنچه آن را ناگوار مى شمارى، و بردبارى بر آنچه آن را دوست مى دارى.
حکمت 053
بردبارى بر دو گونه وطن خويش است، و درويش در وطن خويش گويى در غربت است.
حکمت 054
قناعت گنجى است پايان ناپذير. (سيدشريف رضى گويد: اين كلام از نبى صلى الله عليه و آله و سلم نيز روايت شده است)
حکمت 055
مال مايه شهوتهاست.
حکمت 056
آن كس كه تو را از خطرى بر حذر دارد، مانند كسى است كه تو را مژده رستگارى دهد.
حکمت 057
زبان، درنده است، پس اگر به خود رها شود بگزد.
حکمت 058
زن، گزنده اى است با نيش نوشين.
حکمت 059
وقتى با تحيت به تو درود گويند، تو با درودى دل كشتر پاسخ گوى، و چون دستى از روى مهر به سوى تو دراز شد، با مهرى افزونتر با آن روبرو شو. با اينهمه، برترى او راست كه به اين كار آغاز كند.
حکمت 060
شفاعتگر، پر و بال جستارگر است.
حکمت 061
مردم اين جهان بر مثال كاروانيايند. آنان را راه مى برند، حالى كه در خوابند.