خطبه 003-شقشقيه - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

اسدالله مبشری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 003-شقشقيه

خطبه معروف به شقشقيه (و در آن، از ماجراى خلافت گله مى كند، سپس از شكيبايى خويش، و سرانجام از بيعت مردم با خويش سخن مى گويد). بدانيد به خداى سوگند كه فلانى جامه خلافت بر تن راست كرد حالى كه مى دانست جايگاه من در خلافت همچون جايگاه محور در سنگ آسياست، و سيل خرد و دانش از دامنه كوهسار وجود من فرو مى ريزد، و پرنده فضيلت به سپهر برتريهاى من پرواز نمى تواند كرد. ناچار من ازآن چشم پوشيدم و كناره گرفتم و بر سر دوراهه واقع شدم كه يا با دست بريده به پيكار پردازم يا در ميان تيرگى كوركننده اى كه سالخورده را فرتوت مى ساخت و خردسالان را سالخورده مى گردانيد و مومن را چندان رنج مى داد تا به پروردگار خويش بپيوندد شكيبايى ورزم. آنگاه ديدم شكيفتن در آن ظلمت شايسته از ستيز است، پس، با آنكه مى ديدم ميراثم را به غارت مى برند مانند كسى كه خارش در چشم نشسته و استخوانش در گلو شكسته باشد، بردبارى پيشه كردم
تا آن نخستين، راه خويش پيمود و خلافت بعد از خود را به فلانى واگذاشت. (آنگاه امام به اين شعر عشى تمثل فرمود: امروز كجا در سفرى دشوار بر شترى ناهنجار سوارم؟ و آنروز كجا كه با حيان برادر جابر بودم شگفتا كه دو در زندگانى خود مى خواست از خلافت بر كنارش دارند اما خلافت بعد از خويش را پيمان باديگرى بست. بارى، آن دو، پستان خلافت را سخت مكيدن گرفتند. آرى، او، كار خلافت را به مردى واگذاشت كه سرشتى تند و خويى سركش داشت، و يارى و همكارى با آنگونه طبيعت دشوار است. او در سخن فراوان به لغزش دچار مى گشت پس فراوان به سر در مى آمد و ناچار فراوان پوزش مى طلبيد. كسى با چنان خلق و خوى بسان كسى است كه بر شترى سركش و نافرمان سوار باشد پس اگر مهار شتر فرا كشد بينى شتر از هم بشكافد، و اگر زمان فروهلد آن شتر سوار را بر زمين كوبد و هلاك سازد. پس سوگند به حق كه مردم دچار خطا گرديدند و به راه راست تن در ندادند و به دو دلى گرفتار آمدند و طريق مستقيم رها كردند و همواره تغيير جهت دادند و اين سوى و آن سو راه پيمودند. من به در ازناى آن روزگار و به روز افزونى محنت، همچنان شكيبا مى بودم


/ 211