نامه امام (ع) به عبدالله پسر عباس، هنگامى كه او را در بصره به جاى خويش نشاند. در ديدار خويش و مجلس خويش و حكم خويش با مردم گشاده روى باش و از خشم بپرهيز كه خشم سبكسارى ديو باشد، و آگاه باش كه چيزى كه تو را به خداى نزديك مى گرداند، از آتش به دور مى دارد و چيزى كه از خداى به دور مى دارد به آتش نزديك مى گرداند.
نامه 077-به عبدالله بن عباس
سفارش امام (ع) به عبدالله بن عباس هنگامى كه او را براى گفتگو و اقامه حجت نزد خوارج فرستاد. به حجت آورى از قرآن، با ايشان در مياويز، چه، قرآن را توجيه بسيار است. تو احتمالى را بيان مى كنى و آنان احتمالى ديگر را. بلكه با آنان به سنت گفتگو كن كه از آن گريزگاهى ندارند.
نامه 078-به ابوموسى اشعرى
بخشى از نامه امام (ع) به ابوموسى اشعرى در پاسخ نامه اى كه راجع به امر دو حكم به آن مولا نوشته بود (اين نامه را سعيد فرزند يحيى اموى در كتاب المغازى آورده است) همانا كه بسى از مردمان بسيارى از نصيب خويش بى بهره ماندند. پس به دنياپرستى گرويدند و به دل آورد سخن گفتند. من در اين كار به وضعى شگفتى زاى دچار آمده ام. گروهى، با دلهايى گرفتار خودپسندى، براى سامان دادن كار فراهم آمدند و من درويش درونشان را درمان كردم، كه ترسيدم آن ريش لخته خون گردد. پس بدان كه هيچكس بيش از من خواستار آن نيست كه امت محمد (ص) يكدله فراهم آيند و با يكديگر الفت يابند، و من آرزومندم كه از اين دلبستگى حسن ثواب و خوبى ماب نصيبم گردد. زودا كه من به وعده اى كه بر عهده خويش واجب دانسته ام وفا كنم هر چند صلاح و صفايى كه تو هنگام جدا شدن از من داشتى دگرگون شده باشد، چه، نگون بخت اوست كه از خرد و آزمايشى كه به نصيب برده است سودى نبرد و مرا ننگ است كه گوينده اى ياوه اى گويد و من كارى را كه خداى به صلاح آورده است با آن سخن ياوه به فساد كشانم. پس چيزى را كه نمى دانى واگذار، چه، بدكاره مردمان با سخنان بد، پروازكنان به سوى تو مى شتابند.والسلام.
نامه 079-به سرداران سپاه
نامه امام (ع) به سران لشگر، هنگامى كه خلافت يافت. اما بعد. پيشينيان شما از آنرو هلاك شدند كه مردم را از حق باز داشتند و مردم ناچار حق را خريدند و توده مردم را به باطل واداشتند و مردم ناچار به باطل گرويدند و اين گرايش در نسلها همچنان پايدار بماند.