عبدالله بن عباس از طرف عثمان هنگامى كه محصور شده بود نامه اى به حضرت او آورده بود و در آن از آن بزرگوار خواهش كرده بود كه به ملك خود ينبع برود تا غوغاى مردم به نام خلافت آن مولا آرام گيرد. زان پيش نيز چنين تقاضايى از آن حضرت كرده بود. پس مولا عليه السلام به عبدالله چنين فرمود: اى فرزند عباس! عثمان جز اين نمى خواهد كه مرا مانند شترى كه با دلو بزرگ براى آبيارى از چاه يا نهر آب مى كشد قرار دهد: بيايم و بروم. به سوى من كس فرستاد تا از آن شهر بيرون روم، سپس به سويم كس فرستاد تا به شهر آيم. اينك نزد من فرستاده است تا از شهر بيرون روم به خدا سوگند كه همانا چندان از او دفاع كردم كه ترسيدم گناهكار باشم.
در بيان چگونگى حال خود پس از هجرت پيمبر- صلى الله عليه و آله و سلم- و سپس ملحق شدنش به آن حضرت. پس جاى پاى رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- را پيروى مى كردم و به ياد او گام مى نهادم تا به عرج رسيدم. سيد شريف رضى الله عنه در سخنى دراز مى گويد: گفته او عليه السلام: فاطا ذكره از سخنانى است كه به نهايت اختصار و فصاحت رسيده است. منظور آن حضرت اين است كه از آغاز بيرون شدنم تا رسيدنم به اين موضع از او خبردار مى شدم. پس با آن سخن، به اين كنايه شگفت آور اشارت فرموده است.
در شتاب در عمل عمل كنيد حالى كه در فراخى بقاييد و نامه اعمال بدو خوب براى نوشتن گشوده است و مجال تو به فراخ روى گرداننده از طاعت را فرا مى خوانند و به بدكار اميد مى دهند. زان پيش كه عمل با حلول مرگ منقطع گردد و مهلت از دست برود و مدت به سر آيد و در توبه فراز شود و فرشتگان به آسمان بالا روند پس بايد كه شخص از نفس خود براى نفس خود نتيجه گيرد و از زنده براى مرده و از فانى براى باقى و از رونده براى دائم. كسى كه از خداى مى ترسد، و تا اجل خود زنده است و تا عملى از او سر نزد از سوى خدا او را مهلت است كسى كه نفس خود را با لگام آن دهان بند زده است و با مهار آن آن را مى كشد و او را با لگام آن، از نافرمانى خداى باز مى دارد و با زمام آن او را به پيروى خدا مى كشاند.