ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
فضل وحى من در خردى، بزرگان عرب را خوار كردم و بر زمين زدم و اشراف قبايل ربيعه و مضر را درهم شكستم و همانا موضع مرا نسبت به رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- به سبب خويشاوندى نزديك و منزلت مخصوص مى شناسيد، در خانه خود مرا پرورد حالى كه كودك بودم و مرا در بستر خود مى خواباند و جسد خود را با من تماس مى داد و بوى خوش خويش را به من مى بويانيد و خوراكى را مى جويد و سپس آن را در دهان من مى گذاشت نه در گفتار من دروغى يافت نه در كردار من يافت نه در كردار من سهو و خطائى. خدا از هنگامى كه او را از شير گرفتند بزرگترين فرشته از فرشتگانش را همراه او كرد تا در شب و روزش او را در طريق مكارم و محاسن اخلاق عالم سلوك دهد. من او را پيروى مى كردم آنسان كه بچه شتر مادر خود را پيروى مى كند. هر روز از اخلاق خود از فضيلتى آشكار رايتى بر مى فراشت و به من فرمان مى داد كه از او پيروى كنم. هر سال در حراء مجاور مى گرديد و من او را مى ديدم و جز من او را نمى ديد در آن روزها اسلام در خانه اى نبود جز رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- و خديجه و من سومين آنان بودم. نور وحى و رسالت را ديدم و بوى نبوت را شنيدم. هنگامى كه وح
ى بر او- صلى الله عليه و آله- نازل شد ناله شيطان را شنيدم. پس گفتم: اى رسول خدا اين ناله چيست؟ پس گفت: اين شيطان است همانا كه از عبادت خود مايوس گرديده است . آنچه را تو مى شنوى من مى شنوم، و مى بينى آنچه من مى بينم جز اينكه تو پيمبر نيستى اما تو وزيرى و برخير و نيكويى مى باشى
من با او- صلى الله عليه و آله و سلم- بودم وقتى جمعى كثير از قريش نزد او آمدند. پس او را گفتند: اى محمد همانا كه تو ادعايى بزرگ كردى كه نه پدرانت چنان ادعايى كردند نه هيچيك از خاندانت و ما از تو خواهش داريم كه اگر آن را از ما بپذيرى و به ما بنمايانى مى دانيم كه تو پيمبر و رسولى، و اگر نكنى مى دانيم تو جادوگر دروغزنى. پس او- صلى الله عليه و آله- گفت: چه خواهشى داريد؟ گفتند: اين درخت را براى ما بخوان تا با ريشه از زمين كنده شود و در مقابلت قرار گيرد. پس او- صلى الله عليه و آله و سلم- گفت : همانا كه خدا بر هر كار تواناست. اگر خدا چنين كند آيا ايمان مى آوريد و به حق شهادت مى دهيد؟ گفتند: آرى، گفت: من به زودى چيزى را كه مى خواهيد به شما مى نمايانم و من مى دانم كه شما به سوى خير باز نمى گرديد و همانا در ميان شما كسى است كه در چاه افكنده خواهد شد و كسى هست كه لشكرها گرد آورد. آنگاه او- صلى الله عليه و آله و سلم- گفت : اى درخت اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارى و مى دانى كه من پيغمبر خدا هستم، با ريشه هاى خود بركنده شو تا به اذن خدا در مقابل من بايستى. سوگند به حق آن كه او را به حق برانگيخت، با ريشه هاى
خود بركنده شد و آمد و داراى بانگى سخت بود و بانگى شديد مانند آواز بال پرنده، آمد تا در برابر رسول الله صلى الله عليه و آله پر و بال زنان نمانند مرغ ايستاد و بلندترين شاخه هاى خود را بر سر رسول اكرم صلى الله عليه و آله افكند و بعضى از شاخه هاى خود را بر دوش من افكند و من در سمت راست او- صلى الله عليه و آله و سلم- بودم. وقتى قوم آن را ديدند از روى سرفرازى و گردنكشى گفتند: به درخت فرمان ده با نيمى از خود به سوى تو آيد و نيم ديگر بر جاى ماند و او صلى الله عليه و آله به آن كار فرمان داد. پس نيمى از درخت چون شگفتترين روى آوردن با آدابى شديدتر به سوى او روى آورد و چيزى نمانده بود به رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- بپيچد. پس، از روى ناسپاسى و ستيزه، گفتند فرمان ده اين نيمه آنچنان كه بود به سوى نيم ديگر باز گردد. پس پيمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمان داد و درخت بازگشت. پس من گفتنم لا اله الا الله. يا رسول الله، من نخستين ايمان آورنده به توام و نخستين كسم كه اقرار كنم كه درخت به فرمان خداى تعالى و تصديق به نبوت تو و احترام به امر تو كرد آنچه كرد. پس آن قوم همه گفتند: جادوگرى است بسيار دروغگو. عجيب ساحر و چابكد
ستى در آن و آيا در كار تو، جز مانند اين سخص- (منظور من بودم)- ديگرى ترا تصديق مى كند؟ و من از گروهى هستم كه سرزنش كننده آنان را از راه خدا باز نمى دارد، سيماى آنان سيماى صديقين داشت و گفتارشان گفتار نيكوكاران است و با فكر و عبادت عبادت آباد كنندگان شبند و نور افشانان روز، به رشته قرآن آويختگان ، سنتهاى خدا و رسولش را زنده مى كنند نه گردنكشى مى كنند نه بلند پروازى نه خيانت مى ورزند، نه فساد مى انگيزند. دلهاشان در بهشت است و كالبدهاشان در كار. بز آشكار شدى.