ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 153
نمايش فراداده
اگر توده مردم به اشتباه ستمگرت پنداشتند و بر تو خرده گرفتند عذر خويش به صراحت با آنان در ميان نه و با بيان آن بدگمانيشان را از خويش بگردان، كه اين كار تو را رياضت نفس است و توده مردم را عرض پوزش و مدارا، و به اين كار، نيازى كه تو دارى كه مردم به حقيقت پى برند، برآورده گردد. از آشتى با دشمن وقتى او تو را به آن فرا خواند ، و خشنودى خداى در آن باشد، روى مپيچ كه آن، سپاهيان تو را مايه آسايش است، و اندوه تو را وسيله آرامش، و شهرهاى تو را پايه ايمنى. اما بهوش باش كه از دشمن پس از آشتى برحذر باشى چه، بسا كه دشمن به فريب و مكر به تو نزديك گردد تا تو را غافلگير كند. حاليا، شيوه احتياط و دورانديشى از دست مگذار و به دشمن، گمان نيكو مبر. اگر با دشمن پيمان بستى، و به پيمان او را زنهار دادى به آن وفا كن، پيمان نگهدار و تا پاى جان بر سر آن استوار باش، چه ، هيچيك از فريضه هاى خداى پاك، همچون وفاى به عهد نيست كه مردم همه، با داشتن انديشه هاى گوناگون و اختلاف عقيده، در بزرگداشتن آن يكدل باشند. همانا كه مشركان نيز بين خود، در التزام به پيمان استوارند، چه، دريافته اند كه حاصل پيمان شكنى، وبال است. پس چرا مسلمانان به آن پايبند نباشند؟ مباد كه در پيمان استوار نباشى و عهد بشكنى . دشمن را مفريب كه با خداى، جز نادان سنگدل دليرى نكند چه، خداى، عهد و پيمان را به رحمت خود، وسيله امنيت بندگان خويش و حريم و سايه امان قرار داد تا بندگان او در آن حريم از زيان، در آرامش و ايمنى باشند، و همه در پناه و جوار الهى بياسايند. پس نبايد كه در عهد و پيمان، تباهى و نيرنگ روى داشته باشد. پيمانى مبند كه مقصود را به روشنى بيان نكند و رنگ و ريو و نيرنگ داشته باشد. وقتى پيمان، استوار موكد كردى، به توجيه و تفسير و حيله روى مياور. اگر كارى كه پيمان خداى تو را به انجام دادن آن ملزم ساخته است دشوار باشد، نبايد تو را به جايى كشاند كه بر خلاف حق، رشته آن پيوند بگسلى، چه، بردبارى در برابر دشوارى آن پيمان، و اميد به گشايش آن فروبستگى و به خجستگى پايان آن، بهتر ، تا دست زند به پيمان شكنى و نيرنگى كه از وبال آن بيمناك باشى، چه، خداى، وفاى به عهد را بر تو واجب گردانيده است و اگر تو به آن عهد خيانت كنى از تو بازخواست كند و دنيا و آخرتت تباه گردد.

حذر از خون مردمان و از خون ريختن برخلاف حق! بدان كه هيچ چيز بيش از خون ريختن ناروا خشم خداى را بر نينگيزد و بد فرجام تر از آن نيست، موجب زوال نعمت و قطع رشته زندگى است خداى سبحان به روز رستاخيز، بين بندگان پيش از هر چيز درباره خون ريختن آغاز داورى فرمايد پس، پايه فرمانروايى خويش به خون ريزى مگذار كه اين كار از جمله امورى است كه فرمانگزار را ناتوان سازد، و پايه كار او را سست گرداند. بلكه او را از مقام خود دور سازد و زندگيش را پايان دهد. در قتل عمد، نه نزد خداى بهانه توانى داشت، نه نزديك من، چه، مجازات قتل عمد قصاص است و بس. اگر تازيانه يا تيغ يا دست تو، در كيفر دادن، به خطا زياده روى كند و مرتكب قتل غير عمد گردى كه اراده آن نداشتى همانا كه با مشت كوفتن و بالاتر از آن نيز، بيم كشته شدن مى رود و نخوت فرمانروايى تو را از اداى خون بها به اولياء مقتول باز نخواهد داشت.

بپرهيز از خودپسندى، و از شگفتى در خويش، و درباره صفتى از اوصاف خود كه خوشايند توست و بپرهيز از اين كه دلبسته آن باشى كه در ستايش تو از اندازه بگذرند همانا كه بهترين فرصت شيطان، در اين احوال است تا نيكوكارى نيكوكاران را بر باد دهد. بپرهيز از منت نهادن بر توده مردم به احسانى كه با آنان مى كنى، و بپرهيز از آن كه كار خود را از روى افتخار بيش از واقع وانمود سازى، يا به مردم وعده دهى و به تخلف در انجام آن درنگ كنى، چه منت، احسان را تباه سازد، و بزرگتر جلوه دادن كار، نور حقيقت را بزدايد، و خلاف وعده نيز خداى و خلق ، موجب كينه و خشم گردد. خداى تعالى فرمود: اگر وعده به جاى نياوريد، خداى سخت به خشم درآيد. بپرهيز از شتاب در كارى كه هنگام آن فرا نرسيده باشد، يا پافشارى در امرى، كه وجه صواب آن ندانى يا سستى، وقتى كه درستى و مصلحت كار آشكار باشد. پس، هر كار را به جاى خود و به هنگام خود به جاى آور. بپرهيز از آن كه چيزى را كه مردم همه در آن با يكديگر برابرند بيشتر به خود اختصاص دهى. بترس از تغافل ورزيدن از چيزى كه به يقين پيوسته و مورد اهتمام مردم است. چه، در برابر ديگران، جوابگوى آن باشى و پس از اندك زمان پرد ه از آن برافتد و انصاف ستمديده از تو بستانند. بر آتش خشم خويش و بر طوفان حمله و بر سطوت دست و برائى زبان خود چيره باش، و در تندگويى و اشتلم، خويشتن دارى كن و در حمله درنگ روا دار تا بدينگونه نه خشمت فرو نشيند و بر خويش دست يابى. اما اين فضايل در دلت جاى نخواهد گرفت مگر اينكه در اندوه يادآورى آن باشى كه به سوى پروردگار باز خواهى گشت.

و تو را بايد كه از دادگرى فرمانروايان، و از سنتهاى نيكو كه پيش از فرمانروايى تو روى داده است يا از خبرى كه از پيمبر ما نقل كرده اند، يا فريضه اى از كتاب خداى را كه برپا داشته اند، ياد كنى و آنچه از آن امور دانى كه ما بكار بسته ايم از آن پيروى كنى و بكوشى تا از آنچه در اين منشور به تو سفارش كردم و اجراى آن را از تو خواستم، و با اين عهد حجت خود را بر تو استوار ساختم تبيعت كنى تا اگر هوسناكى بر دل تو دست يافت بهانه نداشته باشى.

از خداى مسئلت دارم كه به رحمت بى كران و قدرت عظيم خود همه نيازهاى ما برآورد، و مرا و تو را بر آنچه رضاى او در آن است چندان موفق دارد و يارى فرمايد تا عدالت را آنسان بر پاى داريم كه بر خدا و خلق روشن گردد و بندگانش ما را به نيكى ياد كنند و در شهرها اثر نيكو از ما باقى گذارد و نعمتش بر ما تمام و مزد ما مضاعف گردد، و سرانجام مرا و تو را به سعادت و شهادت پايان بخشد، همانا كه ما از خدائيم و به سوى او باز مى گرديم. سلام بر رسول خداى و بر تبار پاكيزه اش باد- والسلام.