ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
ديگر، كه درباره گروه فرودست بيچاره، از بينوايان و نيازمندان و ناتوانان، كه دستگير و كارسازى ندارند، خداى را در نظر گير. بعضى از اين گروه دريوزه گرند، و برخى روى گدايى ندارند. پس حق آنان را كه خداى، نگاهداشت آن را از تو طلبيده است نگاهدار و آنان را هم از بيت المال كه در اختيار توست نصيبى بخش، هم از حاصل سرزمينهاى هر شهر كه به دست مسلمانان گشوده شده است، نصيبى. دور افتادگان اين طبقه را نيز همچون نزديكانشان سهمى است و رعايت حقوق آنان بر عهده توست . بايد كه حق همه بپايى و هيچيك را بى نصيب نگذارى. مباد كه نعمت بى قياس، تو را سركش گرداند و از حال آنان غافل گذارد اگر به بهانه پرداختن به كارهاى مهم، و فيصله آن، كارهاى كوچك آنان را واگذارى عذرت ناپذيرفتنى است. نبايد كه كارشان را اندك مايه شمارى و از نظر دور دارى و روى از آنان بگردانى. حال آن گروه را كه دستشان به دامان تو نمى رسد ، و مردم از آنان روى مى گردانند و تحقيرشان مى كنند، بازپرس . از معتمدان خويش، مردمى خداى ترس و فروتن به جستجوى كارشان برگزين تا احوالشان به تو باز گويند. پس آنگاه، درباره آنان چنان كن كه روزى كه به ديدار پروردگار سبحان مى رسى، ع
ذر توانى داشت. همانا كه اين گروه از توده مردم به انصاف و داد نيازمندتر از دگرانند. با يتيمان و سالخوردگان كه بى وسيلت معاشند و روى سئوال ندارند مهربان باش تا در پيشگاه خداى اداى حق هر يك از آنان عذرى به جا داشته باشى. اينها كه با تو گفتم، بر حكمرانان گران مى نمايد. آرى، سخن حق همه گران است، اما خداى ، اين گرانى را بر مردمى كه در طلب پايان خجسته اند و شكيبايند، و يقين دارند كه نويدهاى خداوند به آنان، راست است، آسان و سبك مى گرداند.برخى از اوقات خويش مخصوص وارسى به حال نيازمندان و دادخواهان كن و بار عام ده، و در آن مجلس، خشنودى خداى را كه تو را آفريد، فروتن باش، و سپاهيان و پاسداران و پاسبانان خود را از آنان دور بدار تا بى نگرانى و گرفتگى زبان، بى ترس و لرز با تو سخن گويند، كه از رسول خداى، كه صلوات و سلام او بر وى و بر تبار پاكش باد شنيدم كه بارها مى فرمود: امتى كه بين آنان، حق ناتوان بى نگرانى و ترس از توانايان گرفته نشنود، هرگز پاكيزه نگردد. نيز، درشت گفتارى و درماندگى در سخن، و آدانب ندانى را بر ايشان مگير و بر خود هموار ساز. خودبينى و بدخويى از خود دور كن تا خداى رحمت خويش از هر سو بر تو بگستراند و مزد فرمانبردارى تو را، بر تو بايسته گرداند.آنچه بخشى به گوارايى بخش، و اگر عطا از كسى دريغ كنى، با نرمى و تقديم پوزش دريغ دار. ديگر آن كه، بايد پاره اى از كارهاى تو به دست خود تو انجام گيرد، از آن جمله پاسخ به كارگذاران است كه دبيرانت در آن در مى مانند. نيز، دستور برآوردن نياز مردمان است روزى كه آن نيازها بر تو عرضه مى گردد و حوصله دستيارانت گنجاى انجام آن نيست. كار هر روز را در همان روز به انجام رسان كه هر روز را كارى است. بهترين وقت هر روز، و بزرگترين بخش آن را مخصوص آن كن كه به خداى پردازى، هر چند اگر در چنان اوقات نيت پاك كنى و توده مردم از آن نيت پاك در آرامش و آسايش باشند، همه آن اوقات در راه خداى به كار رفته است. بايد كه براى اداى واجباتى كه با اخلاص براى خداى به جاى آورى، در شبانه روز، وقتى مخصوص براى نيايش و انجام فرايض دينى قرار دهى و تن به عبادت سپارى و آن را بى كمى و كاستى با همه روابط و اركان به جاى آرى، اگر چه در انجام آن به تعب درافتى. هنگامى كه با مردم به نماز مى ايستى، نماز را نه چندان به درازا كش كه نمازگزاران ملول گردند، نه چنان كوتاه كن كه اركان نماز بشكند، چه، برخى از نمازگزاران بيمارند و پاره اى به نيازى گرفتار، و
من از رسول خداى صلى الله عليه و آله، هنگامى كه مرا به يمن مى فرستاد پرسيدم كه با مردم بر چگونه نماز برپاى دارم، رسول فرمود: مانند ناتوانترين شان نماز بگزار، و با گرويدگان مهربان باش.و اما بعد، چنين مباد كه ديرى از توده مردم چهره بپوشى، چه ، روى نهان داشتن حكمرانان از توده مردم، شعبه اى تنگ حوصلگى و اندك آگاهى داشتن از كارهاست. فرمانگزار اگر از مردم روى نهان كند، به امورى كه از او پنهان است آگاه نمى تواند شد، از اين رو، كار بزرگ در نظر توده مردم خرد مى نمايد و كار خرد بزرگ، نيكو، زشت جلوه مى كند و زشتى نيكو و حق به باطل در مى آميزد. همانا كه فرمانروا بشر است و از كارهايى كه مردم از او پوشيده مى دارند بى خبر، و حق را نشانه هايى نيست تا با آن نشانه ها، راستيها از دروغها شناخته آيد. هر آينه روش تو از اين دو بيرون نيست: يا آن مردى كه در راه حق، دستى بخشنده دارى، پس چرا بايد كه از عطاى حق واجب، يا از كردار كريمانه كه با آن نيكويى مى كنى روى از مردم نهان دارى؟. يا مردى هستى نه از اهل كرم در اين حال وقتى مردم از گشاده دستى تو نوميد گردند، به زودى اميد بخشش از تو مى برند. گذشته از اين، بيشتر نيازمنديهاى مردم، از قبيل شكايت از مظلمه اى است يا انصاف خواهى در معامله اى و اين امور هزينه اى بر تو تحميل نمى كند و تو را به سخنى در نمى اندازد.سخن ديگر اين، كه والى را نزديكان و خويشاوندانى است كه به مال دگران چشم دارند و به آن درازدستى مى كنند و در معامله كم انصافند پس، وسايل تجاوزشان از ميان بردار تا رشته فسادشان بريده شود و دراز دستى شان كوتاه گردد. به هيچيك از اطرافيان و خاصان و نزديكان خود، زمينى به رسم تيول وا مگذار، و نبايد كه كسى از تو پاره زمينى طمع كند تا به همسايگان در سهم آب، يا در عملى كه بين او با همسايگان مشترك است، آنان را به بيگارى گيرد و به آنان زيان رساند و بار خويش بر دوش ديگران گذار، و سود گوارا از آنان باشد. و سرزنش و گناه آن كار در اين جهان و آن جهان گريبانگير تو گردد. درباره دوران و نزديكان، حق را به كار بند، و در اين كار بردبار باش و مزد بردبارى از خداى بارى خواه. در اجراى حق به زيان خويشان و دستيارانت، بى باك و كوشا باش و هر چه از اين راه به آنان رسد، گو رسد. و اين كار ، گر چه بر تو گران آيد، اما چشم به پايان كردار، كه آن فرخنده است.