ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 159
نمايش فراداده

نامه 067-به قثم بن عباس

نامه امام (ع) به قثم بن عباس فرماندار امام (ع) در مكه اما بعد. حج را براى مردمان برپاى بدار و به آنان بياموز. و ايام نعمت و عقوبت را كه بر گذشتگان رفته است به ايشان بازگوى و بيشتر بامداد و شامگاه با آنان بنشين و كسانى را كه از تو فتوا خواهند فتوا ده، و نادان را آگاه كن، و با دانشمند به گفتگو پرداز و هر چه مى خواهى به مردم بگويى خود به آنان بگوى. مباد كه ميان تو و مردم جز كه زبانت سفيرى و جز كه ديدارت پرده دارى باشد. و نبايد كه از ارباب حاجت روى پنهان كنى. چه، اگر نخستين بار كه براى عرض نياز به تو روى مى آورند آنان را برانى، زان پس كه نيازشان برآوردى ستوده نخواهى بود. در مال خداى كه نزد تو گرد مى آيد بنگر و بكوش تا آن را به عيالمندان و گرسنگان كه بيشتر ارباب نياز باشند بخش كنى و اگر چيزى از آن مال باقى ماند نزد من فرست تا آن را به كسانى كه نزد مايند بخش كنيم. مردم مكه را فرمان ده تا از ساكنان آن ديار، كرايه خانه نستانند كه خداى سبحان مى فرمايد: سواء العاكف فيه و الباد (در مكه عاكف و بادى يكسانند). عاكف آن كس است كه در آنجا اقامت دارد، و بادى حج گزارى است كه نه از مردم آن سامان باشد. خداى، ما و شما را به كردار شايسته كه آن را دوست مى دارد توفيق دهاد

نامه 068-به سلمان فارسى

نامه امام (ع) به سلمان پارسى كه درود خداى بر او باد، پيش از روزگار خلافت اما بعد، همانا كه داستان دنيا به داستان مار ماند كه پوستش نرم و زهرش كشنده است. پس، از فريبندگيهاى آن روى بگردان كه با تو دير نپايد و اندوه آن مخور كه به جدا افتادن از آن، و به دگرگونيهاى آن يقين دارى. و چنان باش كه هر چه با او آشناتر گردى بيشتر از او پرهيز كنى، چه، دنيادار، تا در دنيا به شادى آرميد دنيا وى را به گرفتاريى كشانيد و تا به انس با آن دل خوش كرد، او را به وحشتى دچار ساخت.

نامه 069-به حارث همدانى

از نامه امام (ع) به حارث همذانى به رشته پيوند قرآن درآويز و پند آن بنيوش و حلال آن حلال دان و حرام آن حرام و آنچه را كه در روزگار گذشته حق بود بپذير و استوار گير. آينده اين جهان را با گذشته آن بسنج كه امور جهان همه همانند است و پايان آن به آغازش پيوسته، و همه زوال پذير و فراق انگيز. و نام خداى، عظيم تر از آن دان كه جز به حق بر زبان آرى. بسيار به ياد مرگ و احوال پس از مرگ باش و جز با شرط استوار آرزوى مرگ مكن. بپرهيز از كارى كه كسى آن را بر خود مى پسندد اما بر توده مسلمانان نمى پسندد. حذر از كارى كه در نهان به جاى آورده شود و به آشكار مايه شرم باشد. حذر از كارى كه اگر كننده آن را از آن پرسند انكار آن كند يا پوزش طلبد. آبروى خويش هدف تير تهمت مساز. هر چه مى شنوى به مردم باز مگوى كه همين كار براى دروغگويى كافى است. و هر چه را به تو باز گويند دروغ مپندار كه اين كار كافى است كه انسان نادان شمرده شود. خشم خويش فرو خور، و در توانايى ببخشاى و به هنگام خشم بردبارى كن و در چيرگى از خطا چشم پوش تا تو را سرانجام نيكو باشد. نعمتى را كه خداى به تو بخشيده است با سپاسگذارى پايدار ساز و هيچ نعمت از نعمتهاى خداى كه دارى ضايع مگردان و بايد كه نشانه نعمتهايى كه خدا به تو عطا كرده است ديده شود.

بدان كه برتر گرويده اوست كه در بذل جان و اهل و مال از ديگر گرويدگان برتر باشد. همانا آنچه در راه خير انفاق كنى اندوخته تو باشد و آنچه از مال پس انداز كنى، خير آن ديگرى راست. از هم صحبتى سست راى و آنكس كه عملش ناپسند باشد دورى جوى كه هركس را به هم صحبت او توان شناخت. در شهرهاى بزرگ اقامت كن، چه، آنجا جايگاه فراهم آمدن مسلمانان است و از آنجا كه غفلت و ستم رواج دارد و ياريگران خداى اندكند دورى گزين. فكر بر سر چيزى گذار كه به كارت آيد. هشدار كه در پايگاه ها و جرگه هاى بازارها ننشينى كه آنجا بارگاه ديو است و ميدان فتنه ها. در حال آن كس كه به بخششهاى خدا تو بر او برتى دارى بسيار بنگر كه اين كار از درهاى سپاسگزارى است. در روز جمعه سفر مكن تا در نماز جمعه حاضر توانى شد. مگر كه در راه خداى سفر كنى يا در كارى كه از آن گزير نباشد. در همه كارها طاعت خداى كن كه طاعت خداى از هر چه جز آن، برتر است . نفس را با عبادت خوگر ساز، و با آن در اين كار اندازه نگهدار و مدارا كن. هنگامى به عبادت پرداز كه دل آرام و جان با نشاط باشد مگر در واجبات كه قلم بر آن رفته است كه به هر حال ناچار بايد آن را با كمال مراقبت و در وقت مقرر به جاى آورد. هشدار مباد كه مرگ فرا رسد و تو در پى دنيا از رحمت خداى دور باشى زنهار از مصاحبت بدكاران كه شر به شر مى پيوندد. به عظمت خداى توجه داشته باش و دوستان خداى را دوست مى دار، و از خشم بپرهيز كه خشم سپاهى نيرومند از سپاهيان ديو است. والسلام.