ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 163
نمايش فراداده

حكمت ها

حکمت 001

به روزگار فتنه، همچون شتر دوساله باش كه نه آن نيرو دارد كه سوارش گردند نه آن پستان كه از آن شير دوشند.

حکمت 002

آن كس كه با طمع خوى گيرد فرومايه گردد و آن كس كه از پريشان روزگارى خود پرده بردارد به خوارى تن در دهد و هر كس زبان خود بر خويش فرمانروا كند بى مقدار گردد.

حکمت 003

بخل مايه ننگ است و ترس پايه كاستى. تهيدستى زبان سخنور فرو بندد، و تنگدست در ديار خويش تنها ماند. ناتوانى آفت است، و بردبارى دليرى، و پارسايى توانگرى، و پرهيزگارى سپر، و خرسندى به رويدادها يارى است ستوده.

حکمت 004

دانش ارثى است ارزنده، و ادب زيورى است پاينده، و تفكر آئينه اى است تابنده.

حکمت 005

سينه خردمند گنجينه راز اوست، و گشاده رويى كمند دوست گيرى است، و بردبارى به آزارها گور عيبهاست. (روايت كرده اند كه مولا (ع) در همين معنى چنين فرموده است: مسالمت عيب پوش است، و هر كس از خويشتن خرسند باشد ناخرسندان از او، بسيار شوند).

حکمت 006

صدقه دارويى است شفابخش، و بندگان آن كار كه در اين جهان كنند، در آن جهان در برابر چشمانشان قرار گيرد.

حکمت 007

يكى در انسان به شگفتى بنگر، كه با پيه پاره اى مى بيند و با گوشت پاره اى سخن مى گويد و با استخوان پاره اى مى شنود و از شكافى دم بر مى كشد.

حکمت 008

دنيا، هنگامى كه به كسى روى مى كند، خوبيهاى ديگران را به او نسبت مى دهد، و هنگامى كه پشت نمايد، خوبيهاى او را به ديگران.

حکمت 009

با مردم، آنسان در آميزيد كه اگر بميريد بر شما بگريند، و اگر زنده مانيد به شما مهر ورزند.

حکمت 010

اگر بر دشمن دست يابى، به شكرانه پيروزى بر او ببخشاى.

حکمت 011

ناتوانتر كس اوست كه از دوست يابى ناتوان باشد و ناتوانتر از او آن كس كه دوست خود از دست بدهد.

حکمت 012

درباره آنان كه از پيكار با دشمن از او كران گرفتند، فرمود: حق را بى ياور گذاشتند، به باطل نيز يارى نكردند.