ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 170
نمايش فراداده

حکمت 072

هر چه به شمار آيد سرآيد و هر چه شدنى است فراز آيد.

حکمت 073

پايان هر كار را مى توان با آغاز آن سنجيد.

حکمت 074

ضرار فرزند حمزه ضبائى گفت بر معاويه وارد شدم و سخن از احوال اميرمومنان (ع) رفت و گفت: گواهى مى دهم كه او را در محلى ديدم حالى كه پرده شب درآويخته بود و او در نمازگاه خويش ايستاده محاسن در دست چون مار گزيدگان در تب و تاب، گريستى و گفتى: اى دنيا اى دنيا دست از من بدار، و بخود پرداز. آيا براى فريفتن من خودآرايى مى كنى، يا آرزومند منى؟ مهر تو را در دل من جاى مباد هيهات، ديگرى را بفريب، مرا به تو نيازى نيست، همانا كه تو را سه طلاقه كرده ام و در آن بازگشتى نيست. زندگى در تو كوتاه، و منزلت تو ناچيز، و اميد به تو خوار است، واى از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت حسابگاه.

حکمت 075

گزيده اى از سخنان مفصل امام (ع) در پاسخ مردى شامى كه پرسيد: آيا گذار ما به شام به قضاى خداى و به فرمان قدر بوده است؟: واى بر تو، شايد قضا را امرى لازم، و قدر را امرى ناگزير دانسته اى. اگر چنين بود، هر آينه پاداش و كيفر بيهوده بود و نويد و بيم بيجا مى نمود. خداى پاك بندگان را به اختيار و آزادى عمل فرمان داد، و با بيم دادن، از كار ناروا بازداشت، و به كار آسان مكلف ساخت. و به كار دشوار وا نداشت و اندك كار نيكوشان را پاداش بزرگ عطا فرمود و بندگان را از روى ناگزيرى به سركشى بر نينگيخت و به ناخواه به نافرمانى وا نداشت و پيمبران را به بازيچه نفرستاد، و آسمانها و زمين و آنچه را بين آنهاست به بيهوده نيافريد: اين پندارها، گمان كسانى است كه از حقيقت روى بر تافته اند. واى از عذابى كه بر كفر ورزان فرود آيد.

حکمت 076

حكمت را از هر كجا كه باشد، فرا گير. همانا كه حكمت در سينه منافق ناآرام است تا از آن بيرون رود و در سينه مومن كه از صاحبان آنست قرار گيرد.

حکمت 077

حكمت و خرد، گمشده مومن است. پس آن را فراگيريد هرچند از اهل نفاق.

حکمت 078

بهاى هر كس به ميزان سودمندى اوست. (سيدرضى گويد: اين كلام را نمى توان بهايى يافت يا سخن خردمندانه اى را با آن برابر دانست يا كلمه اى را به آن سنجيد).

حکمت 079

شما را به پنج سخن اندرز مى گويم كه اگر براى شنودن آن جهان زير پاى گذاريد روا باشد : بايد كه جز به پروردگار اميد مبنديد، و جز از گناه خويش بيم مكنيد، و اگر از شما چيزى پرسند كه ندانيد از گفتن نمى دانم شرمنده مباشيد، و از آموختن آنچه ندانيد آزرم نداشته باشيد. و نيز شما را به شكيبايى پند مى دهم، چه، آنسان كه سر نشانه حيات تن است صبر نشانه ايمان است. پس همان گونه كه تن بى سر را زندگى نيست دل ناشكيبا را ايمان نيست.

حکمت 080

به مردى كه در ستايش امام (ع) زياده روى كرد حالى كه به دشمنى آن بزرگوار متهم بود، گفت: من، فروتر از آنم كه مى گويى و فراتر از آن كه مى انديشى.

حکمت 081

به سربازان اندكى كه در جهاد با دشمن حق به فيض شهادت نرسيدند خداى عمر درازتر و فرزندان بيشتر عنايت فرمايد.