مردم در دنيا بر دو گونه عمل كنند، مردمى كه در دنيا براى دنيا كوشند، اينان، به دنيا از آخرت بازمانند. از تنگدستى بازماندگان خود بيم كنند اما از تهيدستى خويش ايمن باشند، پس، عمر بر سر كار ديگران گذارند. گروهى ديگر در اين سراى براى سراى ديگر كوشند. اينان را روزى مقدر، بى كوشش فرا رسد و حظ دو جهان نصيب گردد و نعمت هر دو سرا به دست آيد، در پيشگاه حضرت حق منزلتى عظيم دارند و از خداى حاجتى نخواهند كه از برآوردن آن دريغ فرمايد.
آورده اند كه به روزگار فرمان عمر بن خطاب نزد او از زيورهاى كعبه و بسيارى آن سخن رفت. عده اى گفتند اگر اين زيورها برگيرى و سپاهيان اسلام را برگ و ساز فراهم آورى به صواب اوليتر. كعبه را زيور به چه كار آيد؟ عمر قصد اين كرد و على اميرمومنان (ع) را از آن پرسيد على (ع) او را گفت: قرآن بر پيمبر (ص) فرود آمده و اموال در آن بر چهار قسم تعيين شده است: اموال مسلمانان كه آن را به فريضه ها بين وارثان تقسيم كرده غنيمتهاى جنگى، و آن را به كسانى كه استحقاق آن را دارند واگذاشته است، ديگر خمس، و آنرا آنجا معين كرده، كه معين كرده است، و صدقات ، و آن را آنجا مقرر فرموده كه مقرر فرموده است. آن روز، زيور كعبه بر جاى بود با اينهمه خداى آن را در همان حال واگذاشت و اين واگذارى نه از روى فراموشى بود و موضع آن بر پروردگار پنهان نبود پس تو آن را به همان حال بگذار كه خداى و پيمبرش گذاشتند. آنگاه عمر به مولا (ع) گفت: اگر تو نبودى هر آينه رسوا مى شديم، و زيورها را به همان حال واگذاشت.
روايت كرده اند كه به عرض مولا (ع) رسيد كه دو مرد، از بيت المال دزدى كرده اند، يكى، بنده اى از مال بيت المال خريدارى شده، آن ديگرى بنده اى نه از بيت المال. مولا (ع) فرمود: آن بنده، كه خود از بيت المال مسلمانان است و مالى از بيت المال خورده است كيفرى بر او نيست، اما آن يك، در خور كيفرى سخت است و فرمان داد تا بر او حد جارى كنند.
اگر در اين آشوبگاه پاى من استوار گردد، بسى از امور را كه دگرگون سازم.
با علم يقين بدانيد كه خداى بنده اى را بيش از آنچه در علم الهى به نام او مقرر افتاده است ندهد اگر چه آن بنده در چاره جويى چالاك، و در طلب سختكوش و در نيرنگ بازى زبردست باشد. و ميان هيچ بنده با آنچه در علم الهى به آن نامزده شده است حايلى قرار ندهد، اگر چه آن بنده ناتوان، و در چاره انديشى ناتمام باشد. هر كس به اين نكته عارف باشد و به آن رفتار كند، در كسب سود، از همه دل آسوده تر باشد و آن كس كه به مقتضاى اين لطيفه عمل نكند و در آن شك داشته باشد در گرفتارى و دل مشغولى، از همه گرفتارتر. بسا غرقه نعمت كه گام گام به خشم خداى نزديكتر شود، و بسا مبتلاى بلا كه مايه نيكبختى او گردد. پس اى پند نيوش، بر شكر بيفزاى و از شتاب بكاه و به روزى مقدر بساز.
علم خود را جهل مكنيد و يقين خويش را شك مسازيد. آن هنگام كه مى دانيد، عمل كنيد، و آن وقت كه يقين داريد پاى پيش گذاريد.
طمع پرتگاهى است كه هر كه در آن پاى نهاد نابود گشت و هرگز به سلامت نرست، و ضامنى است كه به پيمان وفا نكند. بسا نوشنده آب كه پيش از سيراب شدن، آب گلوگيرش گردد. ارزش چيزى كه مطلوب است هر چند بزرگتر، اندوه از دست دادنش بيشتر. آرزو، چشم بصيرت كور گرداند. بسا نصيب كه به سوى آن كس رود كه در پى آن نبوده است.
بار خدايا به تو پناه مى برم از اين كه آشكار من در چشم باريك بينان پسنديده نمايد، اما نهان و سيرت من ناپسند تو افتد. به تو پناه مى برم اگر در دل- كه تو به آن آگاهى - با مردم ريا ورزم تا در نظرها پسنديده جلوه كنم و به بندگان تو نزديك گردم اما در پيشگاه تو كردارم ناپسند باشد و از رضاى تو دور افتم.
سوگند به ذات بيچون كه پاسهاى پايان اين تيره شب را به مشيت او سپرى مى كنيم از اين شب تارى لبخند روزى روشن بر خواهد دميد، و در آن روز، چنين و چنان روى خواهد داد.
كارى كوچك كه به رغبت پى آن گيرى، از كارى بزرگ كه ملالت افزايد، اميدپرورتر.