ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 20
نمايش فراداده

خطبه 036-در بيم دادن نهروانيان

در بيم دادن اهل نهروان شما را بيم مى دهم كه روزى برآيد كه در آن روز شما در ميان اين رود و در دل اين زمينهاى پست، كشته بر زمين افتاده باشيد در حالى كه نه از پروردگار خويش حجتى داشته باشيد نه برهانى روشن با شما باشد. همانا كه شما را دنيا به گمراهى درانداخته است و قضا و قدر به دام خويش درافكنده است. همانا كه شما را از اين حكميت باز داشتم اما مانند خوددارى پيمان شكنان چندان از بردن فرمان من خوددارى كرديد تا راى خويش را پيرو خواهش شما كردم حالى كه شما گروهى سبكسران و بيخردان بوديد. پس اى پدران، من به شما آسيبى نرساندم و براى شما مايه زيانى نشدم.

خطبه 037-ذكر فضائل خود

در معرفى خويش بعد از واقعه نهروان هنگامى كه مردم، سست و ناتوان بودند من به يارى دين اسلام برخاستم و هنگامى كه از ترس پنهان و سر درگريبان بودند من خود را آشكارا ساختم و به هنگامى كه از وحشت به لكنت زبان دچار شده بودند من حق را بازگو كردم و هنگامى كه از حركت در راه خدا وامانده بودند من به نور الهى پيشروى نمودم. با اين وصف در خودنمايى و اظهار وجود از همه خاموشتر اما در پيشى جستن از همه برتر بودم. پس زمام نيكيها و فضائل را گرفته به پرواز درآمدم و تنها برنده جايزه اين مسابقه شدم. من همانند كوهى استوارم كه رعد و برق و تندباد آن را نمى جنباند. در من عيبى نيست تا كسى بتواند با آن عيب مرا سرزنش كند و به من طعنه زند. خوار در نزد من عزيز و گرامى است تا حق او را بگيرم. وافراد متكبر و گردنكش در نزد من خوارند تا حق مستضعفان را از آنان بازستانم. ما به قضا و قدر الهى خرسنديم و به امر حق تسليم. آيا چنين مى پنداريد كه من به رسول الله دروغ نسبت دهم؟ به خدا سوگند كه اول كسى بودم كه او را تصديق كردم پس، اول كسى نخواهم بود كه او را تكذيب كنم. در امر خلافت انديشيدم پس دريافتم پيروى من از پيمبر پيش از بيعتى است كه با اين قوم كرده ام و عهد و پيمانى كه پيمبر از من گرفته است بر ذمه من است.

خطبه 038-معنى شبهه

و در آن سخن از اين است كه چرا شبهه را شبهه نام نهاده اند، آنگاه گفتگوى از حال مردمان است. شبهه را شبهه نام نهاده اند، چه، به حق شبيه و مانند است: اما دوستان خدا روشنى شان در شبهه، يقين است و راهنماشان راه يقين. اما دشمنان خدا فراخواندشان در شبهه، گمراهى است و راهنماشان كورى. و هر كس از مرگ بترسد از آن نجات نمى يابد و به كسى كه بقا را دوست بدارد بقا بخشيده نمى گردد.

خطبه 039-نكوهش ياران

اين خطبه را هنگامى ايراد فرمود كه از حمله نعمان بن بشير دوست معاويه، به عين التمر به قصد جنگ و ترساندن مردم آگاه گرديد. در اين بيانات مردم را به يارى خويشتن برمى انگيزد گرفتار مردمى شده ام كه وقتى به آنان فرمان مى دهم، پيروى آن نمى كنند، و هنگامى كه آنان را فرا مى خوانم به من پاسخ نمى گويند. اى بى پدران براى يارى كردن به پروردگار خود چه نشسته ايد؟ آيا دينى نداريد تا شما را فراهم آورد؟ و حميتى تا شما را نسبت به دشمن بر سر خشم آورد؟ در ميان شما بر پاى ايستاده، فرياد زنان يارى مى طلبم و وامدادا گويان شما را ندا در مى دهم اما نه سخن مرا مى شنويد نه فرمان مرا اطاعت مى كنيد تا آنجا كه پرده از روى بدى كارها برافتد. پس، نه به يارى شما خونخواهى صورت مى پذيرد، نه مرام و مطلوبى تبليغ مى گردد. وقتى شما را به يارى برادرانتان فرا مى خوانم همچون شترى سينه مالامال خستگى، ناله را در گلو مى غلطانيد، و چون گرانى شترى پشت ريش و ناتوان در حركت گرانى مى كنيد. پس آنگاه سپاهى كوچك، نگران و ناتوان، از شما به يارى من بيرون آمد كانما يساقون الى الموت و هم ينظرون (آنسان كه گويى به سوى مرگ رانده مى شوند حالى كه به مرگ چشم دوخته اند.) سيد شريف گويد: به عقيده من، در سخن او عليه السلام: متذائب يعنى مضطرب و متزلزل و در سخن عرب كه گويند تذائب الريح، يعنى وزيدن باد متزلزل و مضطرب گرديد و از اينرو گرگ را ذئب مى نامند زيرا خواست وروش او متزلزل است.