در روزگار گذشته برادرى داشتم كه در راه خدا با من برادر بود مرد حق، كه خردى دنيا در چشم او، بزرگى وى را در چشم من آشكار مى ساخت، از فرمانروايى شكم آزاد بود، چيزى را كه نمى يافت در آرزوى آن نبود و چون به دست مى آورد بسيار به كار نمى برد. بيشتر اوقات خاموش بود ما چون به سخن در مى آمد گويندگان را جاى گفتار باقى نمى گذاشت و جوش تشنگى پرسندگان را فرو مى نشانيد، فروتن و افتاده حال بود، اما به هنگام كار و در كوشش كارزار شير ژيان و اژدهاى دمان بود. برهان و حجتى اقامه نمى كرد مگر اينكه در آن حاكم مى گرديد اگر از كسى خلافى مى ديد بى درنگ او را ملامت نمى كرد- چه مى دانست عذرى دارد- تا عذر او بشنود. از هيچ درد شكايت نمى كرد و تنها به هنگام فراغ از درد از آن سخن مى گفت. هر چه مى كرد مى گفت و كارى را كه نكرده بود نمى گفت. اگر هم در سخن بر او پيروز مى شدند، اما در خاموشى بر او چيره نمى گرديدند. به شنودن حريصتر بود تا به گفتن. اگر ناگهان در برابر دو كار قرار مى گرفت مى نگريست تا كداميك از آن دو به هواى نفس نزديكتر است و از آن روى برمى تافت. پس اينك بر شما بد كه به آن خويها بگرويد و بر خود بايسته دانيد كه به آن خصلتها بپيونديد و از دل به آن روى آوريد. و اگر توان آن نداريد، آگاه باشيد كه از آن، هر چه اندك توانيد برگرفت، بهتر از آن است تا بسيارى از آن را رها سازيد.
اگر خداى سرپيچى از فرمانهاى خود را به كيفر بيم نداده بود همانا كه به شكرانه نعمتهاى او واجب بود كه سر از فرمانش نپيچيم.
هنگامى كه اشعث بن قيس را از مرگ فرزند شكيبايى مى فرمود او را گفت: اى اشعث، اگر بر مرگ پسر اندوهگينى پيوندى كه با فرزند دارى شايسته اين اندوه است. اگر به آن شكيبا باشى، در هر مصيبت رحمت خداى پاداشى مقرر فرموده است. اى اشعث اگر بردبارى كنى، تقدير خداى بر تو گذشته است حالى كه تو به سبب بردبارى شايسته پاداشى. و اگر بيتابى كنى، تقدير خداى بر تو گذشته است حالى كه تو گناهكارى. اى اشعث، پسر تو وقتى به دنيا آمد تو را شادمان ساخت حالى كه وسيله آزمايش و فريب بود، و هنگامى كه درگذشت تو را اندوهگين ساخت حالى كه مايه ثواب و رحمت بود.
در آن ساعت كه رسول اكرم (ص) را دفن كرد بر بالين تربت او چنين گفت: همانا كه شكيبايى بسى زيباست مگر در مرگ تو و بى تابى بسى زشت است مگر بر رحلت تو. اندوهى كه از دورى تو بر دل نشسته بسى سنگين است و غمهاى پيش از درگذشت تو و پس از وفات تو بسى آسان است و سبك.
از مصاحبت نادان بپرهيز، چه، او كردار خويش در چشم تو مى آرايد و دوست مى دارد كه تو نيز مانند او باشى.
از امام (ع) مسافت بين خاور و باختر را پرسيدند و فرمود: مسافت حركت يك روزه آفتاب.
دوستانت سه تنند و دشمنانت نيز سه تن. دوستانت: دوست تو، و دوست دوست تو، و دشمن دشمن تو. دشمنانت: دشمن تو، و دشمن دوست تو، و دوست دشمن تو.
مولا (ع) مردى را ديد كه براى زيان رساندن به دشمن خود مى كوشيد، آنسان كه به خويشتن آسيب مى رسانيد، فرمود: تو مانند آن مردى كه براى كشتن كسى كه پس پشت او بر ترك او سوار باشد نيزه از سينه خويشتن بگذراند تا سينه او را بشكافد.
چه بسيار است پندآموز و چه اندك است پنداندوز.
هر كس در دشمنى از اندازه بگذرد گناهكار است و آنكه در دفع خصومت كوتاهى ورزد ستمكار است و آنكس كه خصومت ورزد در پرهيزگارى ناتوان است.