اى گرفتاران آز، بس كنيد همانا كه گراينده به دنيا را جز دندان بهم سائيدن بلا نترساند. اى مردم، خود به تاديب خويشتن پردازيد و نفس را از گستاخى پذيرفتن خويهاى نكوهيده روى گردان سازيد.
به سخنى كه از كسى مى شنوى گمان بد مبر، حالى كه آن سخن را به خير و خوبى حمل توان كرد.
اگر از درگاه خداى سبحان نيازى طلبى نخست بر رسول مكرم (ص) صلوات نثار كن آنگاه حاجت خود بخواه. خداى بخشنده تر از آن است كه از دو حاجت كه از او خواهند يكى را برآورد و از اجابت آن ديگرى دريغ فرمايد.
هر كس عرض و ناموس خود از حمله مصون خواهد، بايد كه از جدال ناحق بپرهيزد.
شتاب پيش از توانا شدن، و درنگ پس از فرصت يافتن نشانه نادانى است.
ناشدنى آرزو مكن، آنچه گرفتار آنى تو را بس.
فكر، آيينه اى است صافى، و عبرت ترساننده اى است صلاح انديش. ادب تو آن بس كه آنچه از ديگران رو اندارى از آن دورى كنى.
علم، با علم قرين است. پس، هر كه داند بايد كه دانسته خود به كار بندد. علم، عمل خواهد و آن را فراخواند. پس، اگر عمل، نداى او را لبيك نگويد، علم از آن دور گردد.
اى مردم، متاع دنيا خرده گياهى خشك است كه وباى مرگبار همراه دارد پس، از چراگاه آن دورى گزينيد. از چنان ديار، خانه بركندن مايه نيكبختى است نه آرام گرفتن در آن، و كفى نان از چنان سامان، پاكيزه تر تا توانگرى به آن بر بسيار مال قلم به درويشى رفته است و بر بى نياز، رقم به آسايش. آن كس كه شيفته زيور دنيا شود، بينش وى را كورى از پى درآيد و آن كس كه دلباختگى به دنيا را شعار خود سازد، سراچه دلش را اندوه فراگيرد. غمها در سويداى دلش به جنبش درآيد و اندوه بر سراسر وجودش چيره گردد و غم بر ملالش ملال افزايد، بارى گلوگاهش تنگ بفشرد و رگ گلويش بگسلد، به گود تيره پرتاب گردد. خداى آنسان جانش بستاند، و ياران آسان به گورش بسپارند. همانا كه مومن، اين جهان را به ديده پند مى نگرد و به ضرورت از آن توشه روزى بر مى گيرد، و حديث اين جهان به گوش خشم و كين مى شنود. تا بانگ برآيد كه خواجه توانگر شد، خروش برآيد كه درويش گشت. تا به بقا دلشاد شد به فنا غمگين گرديد. اين غم و شادى به هم درآميخته است حالى كه روز نوميدى و سرگشتگى او هنوز فراز نيامده است.
خداى سبحان در مقابل طاعت پاداش مقرر فرمود و در برابر نافرمانى كيفر تا از اين راه تيره بختى را از بندگان خود بگرداند و آنان را به بهشت خويش كشاند.