ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 206
نمايش فراداده

حکمت 430

مردم، چيزى را كه ندانند دشمن آنند.

حکمت 431

همه معناى پارسايى بين اين دو جمله قرآن است: يزدان پاك فرمايد:... تا آنچه از دست داديد دريغ آن مخوريد و به آنچه به دست مى آوريد به سركشى شادمان مشويد آن كس كه بر گذشته افسوس نخورد و از آينده، نازان فرحناك نگردد، هر دو جانب زهد به كف آورده باشد.

حکمت 432

فرمانروايى، ميدان اسب دوانى مردان است.

حکمت 433

چه بسيار كه خواب تصميم روز بشكند.

حکمت 434

تو را هيچ ديار بر ديار ديگر برترى نيست، بهترين شهر آنجاست كه پذيراى تو باشد.

حکمت 435

وقتى خبر مرگ مالك اشتر را، كه رحمت خداى بر او باد، به او گزارش كردند گفت: مالك مرد! چگونه مالكى!. اگر به عظمت كوه بود كوهى بود به سرفرازى يگانه، و اگر به سختى سنگ، سنگى بود خاره. هيچ راهگذار چالاك به قله آن دست نمى يافت و هيچ برنده بلند پرواز به اوج آن نمى رسيد.

حکمت 436

هر چيز اندك كه با دلبستگى ادامه توان داد بهتر از چيز بسيار كه ملالت آورد.

حکمت 437

اگر كسى را خصلتى خوشايند باشد در انتظار ديگر خصلتهاى خوشايند او نيز توان بود

حکمت 438

مولا (ع) به غالب بن صعصعه، پدر فرزدق در ضمن گفت و شنود فرمود: شتران بسيار خود را چه كردى؟ گفت: اى اميرمومنان آنها را در راه حقوق الهى پراكندم. پس مولا (ع) گفت: اين كار شايسته ترين راه پراكندن مال است.

حکمت 439

هر كس بى دانش دين، سوداگرى كند در ورطه ربا افتد.