ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 5
نمايش فراداده

خطبه 002-پس از بازگشت از صفين

پس از بازگشتن از صفين در اين خطابه از وضع مردمان پيش از بعثت و از چگونگى خاندان پيغمبر (ص) آنگاه از چگونگى ديگر مردمان سخن مى گويد. خداى را سپاس مى گويم تا از افزون طلبى از نعمتش برخوردار گردم و در برابر بزرگيش فرمانبردارى كرده باشم و از نافرمانى او باز ايستم. برآوردن نياز خويش را از او يارى مى جويم چه، كسى كه او وى را راه نمايد گمراه نگردد و آن كس كه از او فرمان سربپبچد رستگار نشود، و هر كس كه او نياز وى را برآورد روى نياز نبيند. همانا كه سپاس گفتن از او در ترازوى خرد از هر چيز گرانمايه تر است و از هر گونه گنجينه انباشتن پربهاتر. شهادت مى دهم كه خدايى نيست جز الله يگانه كه بى شريك است و با شهادتى كه پاك باورى آن به آزمايش پيوسته است و صفاى آن در جان و دل نشسته. تا آن دم كه ما را از چشمه بقا نصيب مى بخشد به اين شهادت دست مى يازيم. و آن را براى برخورد به هولها و هراسها ذخيره مى سازيم. همانا كه شهادت به يگانگى خداى رهنمودى است به سوى ايمان، و راه گشاينده احسان، و مايه خرسندى رحمن، و راننده شيطان.

شهادت مى دهم كه محمد (ص) بنده و فرستاده اوست، او را فرستاده با دين مشهور و علم ماثور و كتاب مسطور و نور ساطع و ضياء لامع و امر داورى كننده تا شبهه را برطرف سازد و با بينات استدلال فرمايد و با آيات بيم دهد و با عقوبات بترساند، حالى كه مردمان به فتنه هايى گرفتار آمدند كه در آن، رشته دين از هم گسيخت و ستونهاى يقين از جاى بركنده شد، و اصل ايمان دگرگون گرديد و كار درهم آشفت و راه بيرونشو از آن فتنه ها تنگ شد و طريق نجات ناپيدا. پس، راهنمايى بى نام و نشان شد و نابينايى جهانگير و به خداى بخشايشگر نافرمانى ورزيدند و ديو را يارى كردند و ايمان خوار گرديد، پس، پايه هاى آن فرو ريخت و نشانه هاى آن ناشناخته ماند و راههاى آن ويران شد و جاده هاى آن كور. مردم اطاعت شيطان كردند و راهرو راههاى او گرديدند و به آبشخور او وارد شدند و به كمك ايشان حيله هاى او به كار افتاد و درفش گمراهى بيفراشت در فتنه هايى كه مردم را پايمال و لگدكوب ساخت و همگى در آن سرگردان و حيران و نادان و گرفتار بودند در بهترين خانه و با بدترين همسايه خوابشان بى خوابى بود و سرمه چشمشان سرشك. در سرزمينى كه در آنجا دانا را دهان بسته بود و نادان گرامى مى نمود مردم پيروى ديو كردند و رهرو وادى او گرديدند و به آبشخوار او وارد شدند. نشانه هاى ديو با مدد آنان به كار افتاد و درفش ديو برپاى گرديد و برافراشت. و در آن روزگار پرفتنه، مردم سرگردان و سرگشته و نادان و فتنه زده بودند محمد (ص) را با دين مشهور و نشانه ماثور و كتاب مسطور، و نور رخشان و روشنى تابان فرستاد تا شبهه ها را بزدايد و با بينات حجت آورد و با آيات بيم دهد و با عقوبتها بترساند.

قسمتى از خطابه در بيان تبار رسول عليه الصلوه و السلام تبار او، پايگاه راز اويند و پناهگاه امر او و گنجينه دانش او و مرجع حكمتهاى او و مخزن كتابهاى او و كوههاى دين او. خميدگى پشت دين او به يارى آنان راست شد و دلهره اى كه دين از بيم شكست داشت به ياورى آنان از ميان رفت.

بهره اى ديگر از خطابه درباره مردمى ديگر آن گروه تخم نافرمانى كاشتند و آنرا با غرور آبيارى كردند و نابودى درويدند. هيچيك از مردم اين امت، با تبار محمد صلى الله عليه و آله سنجيدنى نيست و كسى كه نعمت آل محمد (ص) بر او نثار مى گردد هرگز با آل محمد (ص) يكسان و برابر نيست: آنانند پايه دين و ستون يقين. تندرو به سوى آنان باز مى گردد و كندرو به آنان مى پيوندد. ويژگيهاى حق ولايت مر آنان راست و وصيت و وراثت در آنان است. اكنون آن هنگام است كه حق به اهل حق بازشگشته است و به كسى انتقال يافته است كه از او منعكس شده بوده است.