ترجمه نهج البلاغه

عبدالمجید معادیخواه

نسخه متنی -صفحه : 106/ 64
نمايش فراداده
اگر تيزى اين شمشيرم را بر بن بينى مومن فرود آورم كه مرا دشمن بدارد، او دشمنى مرا به دل نپذيرد. و اگر تمامى ثروتهاى انباشته دنيا را يكجا به دامن منافق بريزم كه مرا دوست بدارد، بى گمان دوست داشتن را نتواند. اين بدان روى است كه در پى قضاوت محتوم الهى اين حقيقت بر زبان پيامبر امى- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- جارى شد كه: اى على، مومن تو را دشمن نگيرد و منافق تو را مهر نورزد.

حکمت 043



آن بدى كه شرمسارت گرداند، نزد خدا به از آن نيكى است كه به خود شگفتى دچارت كند.

حکمت 044



ارزش مرد به اندازه همت او است، صداقتش در حد جوانمردى، شجاعتش همسنگ حميت، و عفتش هم تراز غيرت او

حکمت 045



پيروزى در گرو دورانديشى است و راز دور انديشى تكاپوى انديشه است و جوهر انديشه نگهدارى رازها.

حکمت 046



زنهار از يورش بزرگواران به هنگام گرسنگى، و از تهاجم فرومايگان به گاه سيرى.

حکمت 047



دل مردان، حيوانهاى وحشى را ماند، كه به كسى روى آرند كه خوشرويى كند.

حکمت 048



تا آنجا كه بخت ياريت كند، عيبت پوشيده ماند.

حکمت 049



عفو و گذشت مردمانى را برازنده تر نمايد كه توان كيفر دادنشان بيشتر باشد.

حکمت 050



سخاوت آن است كه بى درخواستى باشد و گر نه با درخواست به رو درماندن و سرزنش گريزى را ماند.

حکمت 051



هيچ توانگرى اى چون خرد، هيچ تهى دستى اى چون جهل، هيچ ميراثى چون ادب و هيچ پشتيبانى چون راى زنى نباشد.

حکمت 052