ترجمه نهج البلاغه

عزیزالله کاسب

نسخه متنی -صفحه : 97/ 64
نمايش فراداده

حكمت ها

حکمت 001

فرمود: به روزگاران آشوب، چون شتر دو ساله باش! كه نه پشت دارد، تا بر آن نشينند، و نه پستان كه دوشندش.

حکمت 002

و فرمود: آن كه آز ورزد، خويش را كوچك فرانمايد، و آن كه نيازمندى خويش آشكار كند، به خوارى خرسند شود، و آن كه زبان بر او فرمان راند، نفس خويش، خوار دارد.

حکمت 003

و فرمود: بخل ورزى، ننگ است. و ترس، كميست. و نياز، زيرك را از دليلش بازدارد. و نادار، در شهر خويش، بيگانه است.

و فرمود: ناتوانى بلاست، و شكيبايى، دليرى و پرهيزگارى، توانگريست، پارسايى سپريست. و بهترين همنشين، خرسنديست.

حکمت 004

و فرمود: دانش ميراثيست بزرگوار. و خويهاى نكو، زيورهايى نوينند. و انديشه آيينه ييست صافى.

صافي: پاك و پيراسته.

حکمت 005

و فرمود: سينه ى خردمند، صندوق رازهاى اوست. و خوشرويى، دام دوستيست. و بردبارى بر آزار، گور عيبهاست.

و نيز روايت شده است، كه در عبارتى به اين مضمون، فرمود: آشتى جويى، نهان داشتن عيبهاست. و آن كه خودپسندى كند، بسا كه بر او خشم گيرند.

حکمت 006

و فرمود: صدقه، دارويى شفابخش است. و كردار دنياوى بندگان، به آخرت، پيش چشمهايشانست.

حکمت 007

و فرمود: از اين آدمى، به شگفتى آييد! به پيهى مى بيند، به گوشتى سخن مى گويد، به استخوانى مى شنود، و از سوراخى نفس مى كشد!!

حکمت 008

و فرمود: دنيا چون به كسى روى كند، نيكيهاى ديگران را به عاريت به او دهد، و چون از كسى روى گرداند، نيكيهاى او را نيز باز گيرد.

حکمت 009

و فرمود: با مردم، چنان آميزش كنيد، كه گر مرديد، بر شما گريند، و گر مانديد، بر شما مهر ورزند.

حکمت 010

و فرمود: اگر بر دشمن خويش، دست يافتى، گذشت از او را سپاس توانايى خويش دان!

حکمت 011

و فرمود: ناتوان ترين مردم، آنست، كه از فراهم آوردن دوستان درماند و درمانده تر از او، آن كس است، كه دوستى ياران فراهم آمده را دربازد.

حکمت 012

و درباره ى آنان، كه از جنگ كردن در كنار او، دورى جستند، فرموده است: حق را خوار كردند، و باطل را (نيز) يارى ندادند.

حکمت 013

و فرمود: چون پيشاهنگ نعمتها بر شما پديدار شد، به ناسپاسى، دنباله ى آن را درنبازيد!

حکمت 014

و فرمود: كسى را كه نزديكان واگذارند، دوران دريابند.

حکمت 015

و فرمود: هر فريفته را نتوان نكوهيد.

حکمت 016

و فرمود: تدبيرها، اسير تقديرند، و گاه، تدبير، آدمى را به سوى مرگ برد.

حکمت 017

و امام عليه السلام را پرسيدند، از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه گفت: »پيرى را به خضاب بپوشانيد! و خويش را به يهود، همانند مكنيد!« پس، (امام عليه السلام) فرمود: همانا، آنگاه فرمود، كه (مرد) دين، اندك بود. اما، اينك! كمربند دين، گشاده است يعني: گسترش يافته است. و سينه ى خود، به زمين نهاده است.

در تشبيه به «شتر» كه به هنگام آسودن، سينه ي خويش، به زمين نهد. پس، هر آدمى، به اختيار خويش است.

حکمت 018

و فرمود: هر كه با آرزوى خويش همعنان شود، مرگ، او را به لغزش اندازد.

حکمت 019

و فرمود: از لغزشهاى جوانمردان، بگذريد! كه هر كه از آنان لغزد، دست خدايش برگيرد.

حکمت 020

و فرمود: ترس، در كنار زيانكاريست و شرمسارى به نوميدى پيوند خورده است. فرصت چون ابر گذراست، پس، فرصتهاى نيك را دريابيد!

حکمت 021

و فرمود: حق از آن ماست، اگر ما را دهند، (گيريم) ورنه بر كفل اشتران نشينيم (و برانيم) گرچه شبروى به درازا انجامد.

شريف رضى گفت: و اين، كلاميست لطيف و فصيح. و معناى آن، اينست كه اگر حق ما را ندهند، در سختى و خوارى ايم. و اين، از آن روست، كه كسى كه بر پشت شتر نشيند، همچون بنده و اسيرست و كسى كه در اين مرتبه است، بر كفل شتر سوار شود.

حکمت 022

و فرمود: آن كه كردارش وى را به پس ماندگى دچار آرد، به نسب، پيش نيفتد.

حکمت 023

و فرمود: از كفاره هاى گناهان بزرگست: به داد ستمديده رسيدن و (گرد) غم از دل رنجديده زدودن.

حکمت 024

و فرمود: اى فرزند آدم! چون ديدى كه پروردگارت، نعمتهاى خويش پيوسته